loading...
احساس آرام _ ارتباط با ضمیرناخودآگاه و کائنات
احساس آرام

همیشه آرام باش اگر می خواهی بزرگی را تجربه کنی

به یاد داشته باش که بزرگترین اقیانوس جهان هنوز هم آرام است.

محمد صاحبی بازدید : 355 پنجشنبه 27 مرداد 1401 نظرات (0)

برگرفته از کتاب " خواجه های تاریخ " اثر نویسنده معاصر ایرانی، فواد فاروقی. انتشارات خامه.

به دلیل احترام به حق ناشر و نویسنده، این داستان بدون هیچ گونه دخل و تصرفی، عینا" از روی کتاب به نگارش در آمده است.

کنار چشمه یی چادری برافراشته شده بود. چادری کهنه و سیاه و پیرامونش گوسپندی چند به چرا.

سوار اسبش را هِی زد. خود را به چادر رساند. اسبِ تشنه بر زمین سُم کوبید.

مردی بر آستان چادر ظاهر شد. مردی با چهره یی آفتابسوخته، ریشی به سپیدی گرائیده و چشمانی رگزده و خسته از گذران روزگار، با این همه مهربان.

مرد به سوار نزدیک شد:

. به چه مقصد آمده یی جوان... چنین گردآلود و شتابان؟

سوار یکی از پاهایش را از خانه زین آزاد کرد، دستانش را روی کتف اسب یله داد، اندکی خم شد، پایی را که آزاد کرده بود بر زمین نهاد و بعد پای دیگرش را و به سوی مرد رفت و پرسید:

. تا قبیله " بنی طی " خیلی مانده؟

. نه... چیزی کمتر از یک فرسخ.

بعد با دستش سایه بانی بر چشمانش ساخت و نظر به دور دست انداخت:

. از این جا می شود چادرهایشان را دید.

و به  نقطه یی اشاره کرد. جوان نیز، دستش را سایه بان چشمانش کرد، به نقطه یی که مرد نشان می داد نگریست:

. حق با تُست برادر... یک چیزهایی را می بینم ... اگر اسبم را یارای سفر باشد، ساعتی دیگر آنجایم.

به دنبال این گفته به سوی چشمه رفت. مشتی آب بر صورتش زد، آب با گرد و خاکی که بر چهره اش خانه کرده بود آمیخت. گِل آلود شد و قطره قطره از چانه اش، روی جامه اش چکه کرد.

مرد دوباره مشتی آب به صورتش زد:

. در این بیابان، وجود چنین چشمه هایی واقعا" نعمتی است...

اگر در گوشه و کنار صحرا، چشمه و آبی یافت نمی شد، هیچ مسافری به مقصد نمی رسید و تشنه لب زندگی می باخت.

پیرمرد گفته اش را تائید کرد:

. چنین است جوان... چشمه ها زندگی بخشند... آن هم در صحرا و برای مسافران خسته.

و به سوی اسب رفت. دستش را در انبوه یال حیوان فرو کرد، اندکی نوازشش داد:

. چه عرقی کرده... چقدر تازاندیش جوان.

. هنوز آفتاب بر ندمیده بود که راه افتادیم. از آن هنگام تا حالا، یک روند سُم کوبیده است.

پیرمرد، اسب را برانداز کرد:

. حیوان خسته تر از آن است که بتوانی زحمت سواری را بر او روا بداری... این اسب اگر هم تُرا به قبیله " بنی طی " ببرد، مسلما" بَرَت نمی گرداند!... نگاه کن چه کفی بر لب آورده ... چه نفس نفسی می زند.

جوان کنار چشمه نشست. او گوش به حرف های پیرمرد داشت. خودش هم می دانست که بیش از اندازه، اسبش را راه برده است. اما با این همه، درنگ را جایز نمی دانست. او می خواست هرچه زودتر ماموریتش را به انجام رساند و بازگردد. اگر موفق می شد چه باک اگر به جای یک اسب، ده اسب هم از دست می داد؟ او مطمئن بود که پس از انجام ماموریتش ، آنقدر مِکنَت به دست خواهد آورد که بتواند بهترین اسب ها را خریداری کند و بهترین زندگی ها را برای خود تدارک ببیند.

پیرمرد، لگام اسب را به دست گرفت و به کنار چشمه آوردش:

. می دانم خسته یی... برو به چادر، من این را قدری راه می برم تا عرقش بنشیند، بعد سیرابش می کنم.

. ممنون برادر... نیازی به این کارها نیست، من باید هرچه زودتر راهم را پیش گیرم. مرا فرصت استراحت نیست.

پیرمرد در چهره اش دقیق شد:

. چِکاری بر آنت داشته است که دِرَنگ را نشناسی؟

جوان خندید:

. می ترسم اگر اندکی این پا و آن پا شوم، وقت بگذرد و ماموریتم را دیگری به انجام برساند، آخر می دانی...

دنباله حرفش را پی نگرفت. سکوت کرد. پیرمرد پرسید:

. می دانم چه؟ ... کلامت را از سر گیر.

جوان بی توجه به پرسش پیرمرد گفت:

. تو اسب نداری؟

. نه جوان... منم و این چادر و این گَله.

انگار جوان، اطمینان خاطری یافت:

. پس نمی توانی خودت را به قبیله " بنی طی " برسانی؟

. البته نه به سرعت یک سوار... چند ساعتی طول می کشد تا من این مسافت را زیر پا بگذارم... تازه بروم " بنی طی " که چه بشود؟ من همه چیز را در چادر مهیا دارم... نیازی به رفتن نیست.

جوان دیگر بار، خنده به لب آورد:

. می خواستم مطمئن شوم که اگر از ماموریتم با تو بگویم، تو قادر نیستی بروی و پیش از آن که من کارم را انجام دهم، افراد قبیله " بنی طی " را در جریان بگذاری.

مرد، پیرانه به روی او لبخند زد:

من گرفتارتر از آنم که فرسخی پیاده بروم برای خبر چینی.

مکثی کرد، سپس کنجکاوانه پرسید:

. مگر ماموریتت چیست؟... که این چنین از خود، به درت کرده؟

 

محمد صاحبی بازدید : 1087 یکشنبه 16 آذر 1399 نظرات (0)

 

خواستن توانستن است.

اگر آرام و مثبت اندیش باشید. اگر خودتان را لایق بدانید و باور خوب و مثبتی از خود داشته باشید آنگاه کائنات برایتان معجزه خلق می‌کنند. اتفاقاتی در زندگی شما رخ می‌دهد که قبل از آن حتی کسی نمی‌توانست تصورش را هم داشته باشد.


برای روشن تر شدن موضوع می‌خواهیم اشاره‌ای کوتاه به فیلم ایرانی و موفق  "هزارپا"  داشته باشیم. زیرا که موارد زیادی از فرمولهای مطرح شده در کتاب "بیندیشید و ثروتمند شوید" اثر ارزشمند و جاودانه ناپلئون هیل در این فیلم گنجانده شده است.

من نمی‌دانم  در مطرح کردن این تکنیک‌های ارزشمند، عمدی در کار بوده یا خیر، اما در هر حال این فیلم آنقدر حاوی نکات مثبت و ارزشمند در مورد تکنیک‌های موفقیت است که بارها باید آن را دید و در کنارش کتاب فوق را مطالعه نمود [...]

محمد صاحبی بازدید : 151 چهارشنبه 08 شهریور 1402 نظرات (0)

یکی از بزرگترین و شاید بتوان گفت اصلی ترین دغدغه ی آدم ها در زندگی، این سوال است: " چرا اتفاقات ناخوشایندی برای من رخ می دهد؟" یا این سوال که " چرا من نمی توانم کنترلی روی اتفاقات و رویدادهای زندگی خود داشته باشم؟"

در این پست قصد داریم، شما همراه گرامی را با یکی از مهمترین قوانین کائنات هستی آشنا نمائیم. امید است با آگاهی و رعایت کردن این قوانین، کیفیت رویدادهای زندگی شما، به بهترین شکل ممکن رخ بدهد.

اتفاقات و رویدادهای زندگی، شامل دو قسمت هستند. 

قسمت اول نوع اتفاقات هستند و قسمت دوم کیفیت این اتفاقات و رویدادها می باشند. 

گاهی اوقات ما در شرایطی هستیم که گویا، حق انتخاب از ما سلب شده است. یعنی ما در یک عمل انجام شده قرار گرفته ایم. که صد البته این موقعیت هم بنا به انتخاب خود ما بوجود آمده که قبلا" تصمیمش را گرفته ایم. مثلا" به خاطر نداشتن پول کافی، نتوانسته ایم اتومبیل مورد نظر خود را خریداری نمائیم. اما چرا ما پول کافی در اختیار نداریم؟ ممکن است دلایل زیادی به نظر برسد. اما حقیقت ماجرا آن است که هیچ کسی جز خود ما در این بی پولی ما مقصر نیست. خوب طبیعی است که آدمها به یکباره بی پول و ندار نمی شوند. همانطور که به یکباره هم پولدار نمی شوند. لذا لازمه ی این اتفاقات، طی شدن یک فرایند نسبتا" بلند مدت است. 

آدمها با برنامه ریزی نادرست و اتخاذ تصمیمات اشتباه در زندگی، باعث می شوند که سالیان سال از زندگی عقب بیفتند. یک تصمیم اشتباه می تواند تا سالیان سال ما را در یک وضیعت ضعیف مالی قرار بدهد. برای هر کسی ممکن است حداقل یک بار در زندگی این اتفاق رخ داده باشد. اما بعد از بوجود آمدن یک اتفاق ناگوار، که در اثر یک تصمیم نادرست بوجود آمده، باید بلافاصله با اتخاذ تصمیم درست و عاقلانه، در جهت درست به ادامه حرکت پرداخت. 

اما اکثر اوقات بعد از یک تصمیم اشتباه و وارد شدن در یک پروسه ی ناگوار، این فرایند ناخوشایند ادامه دار میشود. چرا که ما در این لحظه به جای حل و فصل مسئله و پیدا کردن یک راه حل مناسب، به دنبال مقصر و مقصرها هستیم. در حالی که مقصری جز خود ما نیست. 

هر اتفاق و رویدادی دارای یک کیفیت خوب یا بد است. رویدادهای زندگی ما، که در اثر نوع بینش و نوع نگاه و تفکرات ما، انتخاب شده و در روند زندگی روزمره ما قرار گرفته اند، همگی دارای کیفیتی به خصوص هستند. کاری که هم اکنون شما مشغول انجام آن هستید، نیتجه ی انتخاب خود شماست. ممکن است پیش خودتان بگوئید، من حق انتخاب نداشتم. مجبور بودم که این شغل را انتخاب نمایم. اما حقیقت این است که اگر با خودتان روراست باشید خواهید دید که خود شما این شغل را انتخاب کرده اید و هیچ کسی شما را مجبور نکرده است. ممکن است بهانه های زیادی یا بهتر است بگوئیم دلایل زیادی بیاورید که شما مقصر نبودید و مجبور بودید که این شغل را انتخاب کنید. اما اگر کمی به گذشته بازگردید خواهید دید که اگر شرایط شما به گونه ای دیگر بود، شما قطعا" قدرت بیشتری در انتخاب داشتید. مثلا" اگر مکنت مالی داشتید یا از تحصیلات بالاتری برخوردار بودید یا هر مورد دیگری که شرایط شما را تغییر می داد، قطعا" کیفیت انتخاب شما هم متفاوت می شد. 

اما اکثر اوقات ما به اتفاقات زمان حال می اندیشیم. به شرایطی که هم اکنون در آن به سر می بریم فکر می کنیم. آن را تجزیه و تحلیل می کنیم و به سرعت به دنبال مقصر می گردیم. در حالی که این چنین نیست. به عنوان مثال من فردی را می شناسم که یک شغل خوب و پر درآمد داشت. اما او به خاطر بی توجهی به توصیه های ایمنی در محیط کار، دچار سانحه شد و مدت دو سال از کار و زندگی بازماند. دو سال بدون درآمد و شغل بودن می تواند چندین سال متمادی یک فرد را در زندگی به عقب بازگرداند. این شخص بعد از دو سال که مجددا" به کار خود بازگشت کرد، دیگر آن آدم سابق نبود. از قدرت بدنی کافی برخوردار نبود. او یک آدم دیگر شده بود. از توانائی های جسمانی و فکری او به شدت کاسته شده بود. علاوه بر بدهی های زیادی که به بار آورده بود، افکار و خیالات واهی هم یک لحظه راحتش نمی گذاشت!

به نظر شما آیا این شخص سزاور است که بنشیند و از زمین و زمان گلایه نماید؟ اتفاقات و رویدادهای زندگی این شخص، به دلیل قرار گرفتن در وضعیت فعلی، که صد البته نتیجه بی فکری و سهل انگاری خودش در گذشته بوده، دارای کیفیت منفی و ناخوشایندی خواهند بود که قطعا" رضایت خاطر او را فراهم نخواهد کرد.

به این ترتیب می بینیم که نوع اتفاقات زندگی، بخش اول داستان است. که ما خودمان در انتخاب و بوجود آمدن آنها، نقش اصلی داشته ایم. بخش دیگر ماجرا مربوط به کیفیت این اتفاقات و رویدادها می شود. مثلا" ما به خاطر نوع انتخابمان که به دلیل شرایط خاص خودمان بوده، یک شغلی را انتخاب کرده ایم که چندان مورد رضایت ما نیست. اما آیا قرار است که ما همیشه و در همه حال، در این شغل و کار خود، ناراحت و غمگین باشیم؟ خیر. اینجا کیفیت اتفاقات زندگی وارد ماجرا می شوند. حال که ما با یک اشتباه، شغلی نامناسب را انتخاب کرده ایم و در شرایط فعلی هم امکان تعویض آن را نداریم می توانیم با کنترل و مدیریت کیفیت این کار و شغل خود، شرایط را به گونه ای بهتر رقم بزنیم که حداقل قابل تحمل بشود. علاوه بر اینکه قابل تحمل بشود بلکه گاهی اوقات لذت بخش هم باشد.

اما چگونه این امر، امکان پذیر است؟

کیفیت رویدادها و اتفاقات زندگی، نتیجه ی احساسات خوب یا بد ما هستند. احساسات بد و منفی، موجب خواهند شد تا کیفیت اتفاقات زندگی ما به گونه ای ناخوشایند رقم بخورد. منظور از احساسات، همان حال خوب یا بد ما می باشد. گاهی اوقات از ما می پرسند، حالتان چطور است؟ ما در جواب می گوئیم: هی بد نیستیم. یا اینکه با بی حوصلگی پاسخ می دهیم، که تمام اینها نشانه ی آن است که ما حس خوبی نداریم. حالمان خوب نیست. این زمان دقیقا" همان زمانی است که احساسات منفی بوجود آمده و شرایط و بستر ایجاد اتفاقات ناخوشایند پدید آمده است. 

شاید این سوال همین الان در ذهن شما بوجود بیاید که چرا اساسا" حال ما بد میشود؟ پاسخ ساده است. به دلیل اعمال، افکار و سخنان ما این احساسات بد بوجود می آیند. افکار ما نتیجه و بازتاب فعالیت حواس پنجگانه ی ماست. برداشت خوب یا بد ما از موقعیت فعلی یا گذشته ی خود، که توسط حواس پنجگانه و ارتعاشات فکری ایجاد می شود باعث خواهد شد تا ما افکاری متناسب با آنها در ذهن خود ایجاد نمائیم. این افکار به نوبه ی خود، احساسات خوب یا بد ما را پدید می آورند. برای روشن تر شدن موضوع به این مثال توجه بفرمائید.

شخصی خودرویی دارد که اصلا" مورد توجه وی نیست. به آن رسیدگی نمی کند و از تعمیر و نگهداری آن غافل مانده است. ایشان را تصور نمائید که در حال مسافرت است. این شخص با دیدن اتومبیل های مدل بالایی که از کنارش عبور می کنند، به یاد مشکلات و نقائص اتومبیل خود می افتد. از خود و دیگران گلایه کرده و به زمین و زمان دشنام می دهد. چرا باید اتومبیل من این باشد؟ این هم شد عدالت؟ این افراد نه تنها از زمین و زمان گلایه دارند بلکه گاهی از خود خدا هم شاکی هستند! همانگونه که ملاحظه شد، در این قسمت، حس دیدن باعث شد که افکاری منفی وارد ذهن این شخص شده و احساسی متناسب با آن را در وی بوجود بیاورد. اما داستان در همین جا به اتمام نمی رسد. این احساس منفی و بد موجب خواهد شد که کیفیت این سفر به بدترین شکل ممکن ادامه یابد. او در ادامه ی مسیر، یکی دو بار هم جریمه میشود. با یک راننده ی دیگر مانند خود ( ناراحت و ناسپاس) بگو و مگو پیدا می کند. اتومبیلش پنچر میشود. بنزین تمام میشود. در یک ترافیک خیلی بد گیر می کند. تلفن همراهش به صدا در می آید و خبری ناخوشایند را می شنود. و خیلی اتفاقات دیگر که باعث میشود کیفیت این سفر به شدت ناخوشایند و خراب بشود.

در اینجا خالی از لطف نیست که خاطره ای را برایتان نقل نمایم:

روزی در مسیری سوار بر اتومبیل رهگذری شدم تا به مقصد برسم. به محض سوار شدن، راننده که مرد جوانی بود شروع به گله و شکایت از خودروی خود کرد. اتومبیل خود را " لگن " خطاب می کرد و از اینکه این همه خرج روی دستش می گذارد ناراحت و عصبانی بود. خیلی کوتاه و مختصر به وی یادآوری کردم که اتومبیل هم به نوعی شعور دارد. این اتومبیل تو متوجه رفتارت میشود. حرف های تو را می فهمد. درک می کند. وقتی آن را " لگن " خطاب می کنی، واکنش نشان می دهد. ما فکر می کنیم که این اتومبیل چون یک موجود بی جان است پس هیچ درک و شعوری از اتفاقات اطراف خود ندارد. در حالی که این چنین نیست. حتی سنگ و چوب و آهن اطراف ما هم بنوعی از یک شعور خاصی برخوردار هستند. بعبارتی تمام موجودات جهان هستی از یک شعور خاصی برخوردار می باشند که نسبت به اعمال ما واکنش مناسب از خود نشان می دهند. از وی سوال کردم که وقتی خودروی خود را "لگن" خطاب می کنی، انتظار داری مانند چه چیزی به غیر از " لگن" برایت کار کند؟ بهتر نیست با آن مهربان باشی. کمی به آن توجه کن. تو کاملا" این اتومبیل را رها کرده ای. هیچ توجه ای به آن نداری. آنوقت انتظار داری مانند یک رخش برایت بتازد؟ ( البته موضوع شعور اجسام و موجودات جهان هستی، مبحث مفصل و طولانی است که ممکن است در آینده مطلبی جداگانه در مورد آن به نگارش در بیاید.)

 

یا مثلا" وقتی که شخصی ناآگاه به ما می گوید: در این محلی که کار می کنی چقدر به تو حقوق می دهند؟ و بعد از شنیدن میزان حقوق، ما را تشویق به عدم ادامه ی آن کار کند. در این هنگام ما که از طریق گوش هایمان تحت تاثیر سخنان منفی آن شخص ناآگاه قرار گرفته ایم، ناخودآگاه نگاهی منفی و تیره به وضعیت فعلی خود کرده و با ناخوشنودی و در نظر گرفتن سخنان منفی آن شخص، افکاری منفی در ذهن خود پدید می آوریم. افکاری که موجب می شود تا احساس ( حال ما) خراب بشود. این احساس بد، خودش را در قالب کم حوصلگی، بدخلقی و افسردگی خودش را نشان خواهد داد. که در آینده ممکن است به خروج ما از آن شغل منتهی بشود.

پس مشخص شد که حواس پنچگانه ی ما و ارتعاشات فکری در بوجود آمدن احساسات مثبت یا منفی ما دخیل هستند. 

وقتی که فردی به یک آهنگ غمگین گوش می دهد، ( مانند آهنگ های زنده یاد داوود مقامی یا زنده یاد احمد ظاهر)، آنگاه به صورت اتوماتیک هر آنچه را که ما می بینیم یا می شنویم و بطور کلی با حواس پنجگانه ی خود درک می کنیم، یک پوشش غمگین و ناراحت کننده به خود می گیرد. هر آنچه را که ما می بینیم یا می شنویم، از جنبه ی منفی آن مورد توجه ما واقع میشود. به عبارتی ما قسمت تاریک هر موضوعی را خواهیم دید. این دید منفی باعث خواهد شد که احساس ما خراب بشود. با خراب شدن احساس و حال ما، کیفیت بعدی اتفاقات و رویدادهای زندگی به تناسب آنها خراب و ناخوشایند خواهند بود. 

همانگونه که ملاحظه می فرمائید، نوع نگاه و تفکرات ما به پیرامون خود، موجب میشود که احساسات خوب یا بد و مثبت یا منفی در ما بوجود بیاید. 

اما چگونه می توانیم طوری زندگی نمائیم که همیشه کیفیت اتفاقات زندگی ما به شکلی مطلوب بوجود بیایند؟ 

سخت اما امکان پذیر است. فقط باید بتوانید افکار خود را مدیریت نمائید. افکار ما با سرعت تبدیل به احساس میشوند. و این احساسات هم در قالب نگاه، کلام و اعمال ما خودشان را نشان خواهند داد. 

باید روی باورها و نگرش خود کار کنیم. اگر مطلب قبلی ما را که با عنوان " یک تکه نان " است ملاحظه کرده باشید خواهید دید که مهربانی، گذشت و فداکاری تا چه میزان میتواند کیفیت اتفاقات زندگی را به نفع ما رقم بزند. در این مطلب می خوانید که یک اتفاق و رویداد بسیار وحشتناک که در شرف رخ دادن بود، با نوع افکار و کلام و احساس مثبت حاتم طائی، تبدیل به یک رویداد مثبت و شگفت انگیز میشود. 

در این داستان به وضوح می بینیم که افکار و سخنان مثبت و باورهای خوب، چگونه احساس خوب و مثبتی را در ما بوجود می آورد و این احساسات مثبت، کیفیت اتفاقات و رویدادها را به بهترین شکلی به پایان می رساند. 

خیلی از مواقع قضاوت های ما باعث میشوند تا کیفیت اتفاقات زندگی ما خراب بشود. گاهی هم باورها و نگرش های غلط ما باعث میشوند که ما از یک احساس منفی برخوردار بشویم. باورهای اشتباهی که باعث میشوند ما فکر کنیم که مثلا" در هنگام رانندگی در خیابان، دیگران در حال ضایع کردن حق ما هستند. یا باورهای اشتباهی که باعث میشود ما تصور نمائیم که دیگران به ما احترام نمی گذارند و شخصیت ما برایشان ارزشی ندارد. باورهایی  که باعث میشود ما نسبت به دیگران بد دل و بد گمان بشویم. 

مثبت اندیشی و باور دوست داشتن و احترام به دیگران موجب میشود تا ما همواره از یک احساس مثبت پایدار برخوردار باشیم. احساسی که به کیفیت رویدادهای زندگی ما رنگ و بویی زیبا خواهد داد.

عینک بدبینی و کج اندیشی را باید برداشت و قسمت مثبت ماجرا یا به عبارتی نیمه ی پر لیوان را دید. خود و اطرافیانمان را دوست بداریم و به آنها احترام بگذاریم. گاهی هم حق را به آنها بدهیم و توپ را به زمین آنها انداخته و اجازه بدهیم آنها هم کمی در کنار ما بازی کنند. 

تفکر و باور مهربانی و گذشت، موجب میشود تا همیشه احساس خوبی داشته باشیم. 

به یاد داشته باشید، تا زمانی که احساس شما خوب باشد، همیشه رویدادها و اتفاقات خوبی را در روند زندگی خود تجربه خواهید کرد. 

مهم نیست که هم اکنون کجا هستید، در جنوب شهر زندگی میکنید یا شمال، غرب یا شرق. در یک خانه ی استیجاری هستید یا شخصی، اتومبیل شخصی دارید یا با تاکسی تردد می کنید. پولدار هستید یا کم پول. در آمد خیلی بالا دارید یا متوسط یا ضعیف. هیچ کدام از اینها در وحله ی اول مهم نیستند. مهم آن است که شما چه نگاه و بینشی نسبت به زندگی دارید. نگاه و باور شما از خود و زندگی خود، و ایجاد یک احساس مثبت و خوب موجب میشود تا شما به آرامی در مسیر و جهت موفقیت قرار بگیرید. نگاه بدبینانه و منفی به موقعیت فعلی خودتان، و ناسپاسی باعث میشود تا نه تنها پیشرفت نکنید بلکه هر آنچه را که هم اکنون هم در اختیار دارید از دست بدهید. 

افرادی را می شناسیم که دور هم نیستند ممکن است در همین چند قدمی ما باشند. آنها اکثر اوقات با مشکلات عدیده ای دست و پنجه نرم می کنند. مشکل فعلی حل نشده مشکل بعدی از راه می رسد. بد بیاری پشت بد بیاری. چرا؟ چون دائما" شرایطی را برای خود فراهم می کنند که همیشه از یک احساس بد برخوردار هستند. نوع سخن گفتن، نوع رفتار، افکار و رفتار آنها به گونه ای است که همیشه از یک احساس بد و منفی بر خوردار هستند. این احساسات منفی باعث میشود که کیفیت اتفاقات زندگی آنها، پشت سر هم بد و ناخوشایند باشند. مقصر کیست؟ هرچند آنها همیشه دیگران را مقصر می دانند اما هیچ کسی جز خودشان مقصر نیست. 

وقتی نگاه و باور مثبتی نسبت به خود و زندگی خود داشته باشیم و از بابت داشته های فعلی خود همواره شکر گزار و سپاسمند باشیم، آنگاه یک احساس خوب و مثبت در ما پدیدار میشود. این احساس مثبت و این حال خوب موجب میشود تا کیفیت رویدادهای زندگی ما به بهترین شکل ممکن پدیدار بشوند. اتفاقات و رویدادهای خوب پشت سر هم رخ خواهند داد. 

دوستی میگفت، من تمام این کارها را انجام می دهم اما شاهد اتفاقات شگفت انگیزی در زندگی خود نمی شوم. در پاسخ به این دوست یا دوستان دیگری که ممکن است این سوال در ذهنشان بوجود آمده باشد باید گفت که، بوجود نیامدن رویدادهای ناخوشایند خودش یک اتفاق خوب است. گاهی اوقات تلاش ما درجهت داشتن یک احساس مثبت و خوب به اندازه ای است که باعث میشود تا ما از تجربه ی اتفاقات ناگوار در امان بمانیم. این خود اتفاق و رویداد بسیار ارزشمندی است که نشان میدهد ما در جهت درست در حال حرکت هستیم. اما گاهی هم این احساس خوب یا مثبت ما به اندازه ای نیست که حتی موجب شود تا اتفاقات و رویدادهای منفی پدیدار نشوند. بلکه کم و بیش رویدادهای ناخوشایندی را تجربه می کنیم. 

اما لازم به یادآوری است که ما می توانیم با بهره مندی از احساس مثبت و پایدار خود، همواره کیفیت اتفاقات و رویدادهای زندگی را به شکلی مطلوب و خوشایند تجربه نمائیم. {...}

تعداد صفحات : 35

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ احساس آرام می خواهد بگوید که در این جهان هیچ رویدادی تصادفی رخ نمی‌دهد و هر پیش آمدی نتیجه سخنان،افکار و خصوصا" احساسات مثبت یا منفی ما است که در قالب اتفاقات و حوادث خوشایند یا ناخوشایند در زندگی ما پدیدار می‌شوند.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    از مطلب های سایت راضی هستید ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 105
  • کل نظرات : 13
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 46
  • آی پی دیروز : 116
  • بازدید امروز : 87
  • باردید دیروز : 162
  • گوگل امروز : 9
  • گوگل دیروز : 12
  • بازدید هفته : 521
  • بازدید ماه : 2,085
  • بازدید سال : 47,833
  • بازدید کلی : 3,035,657