چگونه این احساس منفی را شناسائی کنیم و از ادامه فعالیت آن جلوگیری نمائیم؟
متاسفانه بسیاری از مردم از این قوانین کائناتی که در احساسات آدمها قرار داده شده است بی اطلاع هستند. نه تنها نمیتوانند آن را مدیریت کنند بلکه معمولا" با آن احساسات منفی و خطرناک بصورت ناخواسته یا خواسته، همراهی میکنند که سبب بروز اتفاقات ناخوشایند و دلخراشی در زندگی آنها میشود.
همانگونه که میدانید ضمیرناخودآگاه شما به هیچ عنوان کارهایی که شما انجام میدهید را آنالیز نمیکند و روی خوب یا بد بودن آنها فعالیتی ندارد بلکه فقط نوع احساسی که شما تولید میکنید را دریافت نموده و طبق آن اتفاقات زندگی شما را برنامه ریزی و مدیریت میکند. ( کاملا" مطیع فرمان شماست).
گاهی اوقات شما دچار یک بحران روحی و روانی زودگذر میشوید. به یک باره احساس میکنید که دلتان گرفته است. گویا کشتی های شما همه غرق شده و دیگر هیچ روزنه امیدی وجود ندارد.
این همان حالتی است که شما خودتان بوسیله احساس خودتان به ضمیرناخودآگاه انتقال داده اید و اگر این احساس ادامه دار بشود ضمیرناخودآگاه به ناچار باید آن را به کائنات برای اجرائی شدن ارسال نماید.
هر وقت که چنین حالتی در شما ایجاد شد بدانید که به یک موضوع منفی فکر کرده اید. یا در مورد یک موضوع منفی صحبت نموده و یا شنیده اید. یا صحنهای را دیده اید که باعث شده یک احساس نا امیدی و یاس در شما ایجاد کند.
به یاد داشته باشید تا زمانی که شما اجازه ندهید یاس و ناامیدی بر شما غلبه کند، هرگز دچار بحران احساسی نخواهید شد. بحران احساسی همان طوفانی است که میتواند کیفیت اتفاقات زندگی شما را به شدت تحت تاثیر قرار بدهد.
مثال:
وقتی که شما به چیزی که هم اکنون در اختیارتان نیست فکر میکنید و در ذهن خودتان شروع به تصویرسازی مینمائید ضمیرناخودآگاه شما بدون اینکه متوجه بشود که شما فقط در حال فکر کردن هستید، آن تصاویر را ضبط و سپس به کائنات ارسال میکند.
به عنوان مثال شما دلتان میخواهد که یک موتور سیکلت یا یک اتومبیل هرچند ارزان قیمت داشته باشید تا با آن بتوانید هر روز صبح به محل کار خود بروید.
در این هنگام اگر شما توانائی خرید آن موتور سیکلت یا اتومبیل را داشته باشید که مسئله حل است و هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد.
اما بحران زمانی آغاز خواهد شد که شما در حال حاضر امکان خرید آن را ندارید.
از طرفی دائما" چشم شما افرادی را میبیند که با اتومبیل خود به محل کار خود میروند.
شما از یک طرف پیام عدم توانائی و ضعف در مورد خرید اتومبیل را به ضمیرناخودآگاه خود میدهید و از طرفی دیگر خود را در مقایسه با دیگران ناتوان و بی عرضه تلقی میکنید.
ضمیرناخودآگاه شما از شما یک تصویر منفی میسازد. یک آدم بی عرضه که توانائی خرید حتی یک اتومبیل ارزان قیمت را هم ندارد. شاید باورتان نشود اما تمام این اتفاقات فقط در ذهن شما رخ خواهند داد. هنوز در بیرون از وجود شما هیچ اتفاقی رخ نداده است.
اما آرام و به آهستگی در حال شکل گرفتن است. آن هم به طرز وحشتناکی قرار است خودش را نشان بدهد.
شما یک آدم ناتوان و ضعیف از خود نشان داده اید.
ضمیرناخودآگاه شما به واقع نمیداند که شما چه چیزی دارید و چه ندارید. او نمیداند شما چه چیزی میخواهید. او فقط با احساسی که شما در قالب پیام برایش ارسال میکنید کار دارد و بس.
او فقط پیام های حاوی قدرت و یا ضعف شما را دریافت میکند. ضمیرناخودآگاه شما نمیداند که فاکتورهای بدبختی یا خوشبختی شما چیست.
ضمیرناخودآگاه فقط میداند که باید بر روی شما طبق احساسات منفی یا مثبت شما قضاوت نماید.
وقتی شما پیامی چنین منفی در ذهن خود ایجاد میکنید به صورت اتوماتیک این پیام و باور به ضمیرناخودآگاه شما انتقال پیدا میکند. راهی دیگر هم ندارد.
هر پیامی که وارد ذهن میشود حتما" باید به ضمیرناخودآگاه برود.
ضمیرناخودآگاه بلافاصله پس از دریافت آن پیام، ابتدا آن را بایگانی نموده و اگر همراه با تکرار و احساس قوی باشد سپس آن را شایسته فرستادن برای کائنات خواهد دانست.
همیشه هم پیامهای دریافتی توسط ضمیرناخودآگاه به کائنات ارسال نمیشود. به خاطر همین هم هست که همیشه خواسته ها و افکار ما به صورت کلی به اجرا در نمیآیند و در طول زندگی ما عملی نمیشوند.
شما باید به شدت روی افکار خود مدیریت داشته باشید.
مدیریت افکار روزانه
شما به صورت هوشیار و آگاهانه باید ورودی و خروجی های ذهن خود را کنترل نمائید. زیرا اگر مراقب نباشید و این افکار وارد ضمیرناخودآگاه شما بشوند و احیانا" از شرایط مناسب برای فرستاده شدن برای کائنات برخوردار بشوند آنگاه دیگر کار کمی دشوار خواهد شد.
هروقت که یک تصور غلط و منفی مثل نمونه خرید اتومبیل و نداشتن پول کافی برای خرید آن به ذهن شما آمد شما باید بلافاصله با خودتان شروع به صحبت کنید.( اشراف لحظه به لحظه به افکار).
باید خودتان را فالو نمائید. شما باید خودتان را متقاعد نمائید که خوب البته الان من این پول را ندارم اما مطمئن هستم که در آینده این پول به دست من میرسد. در عوض من تنی سالم دارم که میتوانم روی پاهای خودم باشم و به محل کار خود رفته و بازگردم.
داستان به این شکل است که شما به خودتان برنامه میدهید. به عبارتی کامپیوتر مغزتان از شما برنامه و دستور میگیرد. از بیرون هیچ فرمانی به مغز شما داده نخواهد شد.
یعنی اصلا" چنین قابلیتی وجود ندارد که کسی بتواند از بیرون از وجود ما به مغز ما فرمان بدهد مگر در مواردی که ما تحث خواب مغناطیسی(هیپنوتیزم) قرار گرفته باشیم. که در آن صورت کنترل ضمیرناخودآگاه ما از دست ما خارج خواهد بود.
این شما هستید که اجازه میدهید افکار منفی در ذهن شما تقش بسته و شروع به رشد نمایند. این خود شما هستید که اجازه میدهید تصور ناتوانی و ضعف در شما شکل بگیرد.
خودتان هم خوب میدانید که کسی از بیرون از وجود شما نمیآید در گوش شما زمزمه نماید که چون شما الان قدرت خرید یک اتومبیل را ندارید پس یک آدم بدبخت و بی عرضه هستید. قطعا" ملاک ضعف و بدبختی نمیتواند نداشتن اتومبیل شخصی باشد، مگر اینکه این باور در درون ما شکل گرفته باشد.
همانگونه که در مطالب قبلی هم اشاره شد بدبختی و خوشبختی یک تصور ذهنی و یک باور بیش نیست. هر آنچه را که شما در ذهن خود تصور کنید و به آن رنگ و بوی " باور" بدهید آنگاه آن تصور تبدیل به یک احساس منفی یا مثبت در شما خواهد شد.
وقتی شما با خودتان حرف میزنید و میپذیرید که شما یک فرد منطقی و عاقل هستید و خودتان هم خوب میدانید که نباید اجازه بدهید احساسات منفی در شما رشد نمایند آنگاه افکار و تصورات شما هرگز از شما یک باور منفی نخواهد ساخت.
شما باید به خودتان بقبولانید که داشتن تصورات منفی و یک باور ضعف از خویشتن، در نهایت منجر به ایجاد یک احساس منفی و غم انگیز در شما خواهد شد.
شما وقتی بدانید که داشتن چنین احساسی موجب میشود که کیفیت اتفاقات زندگی شما به شدت خراب بشود آنگاه هرگز اجازه نخواهید داد چنین افکاری وارد ذهن شما بشوند.
همیشه امیدوار باشید زیرا که یقین بدارید که خداوندی که کوچکترین موجودات دریائی در کف اقیانوس ها را هم فراموش نمیکند و به آنها غذا میرساند و آنها را تامین میکند، قطعا" بهترین آفریده خود را که شما هستید را فراموش نخواهد کرد.
گاهی اوقات ما فکر میکنیم که معاذلله خدا ما را فراموش کرده است. گویا حواسش جایی دیگر است و از ما غافل شده است. در حالی که چنین تصوری در مورد خداوند مهربان کاملا" غلط و بیهوده و بی اساس است.
ما هرگز حق نداریم که خداوند را محک زده و مورد آزمایش قرار بدهیم. این کار بسیار نادرست است. خداوند نباید مورد آزمایش واقع بشود. باید فقط و فقط به او اعتماد کرد.
با اعتماد کامل به او دیگر یقین خواهید داشت که تنها نیستید. شما در این شرایط هرگز حق ندارید نا امید بشوید.
آدم ها وقتی نا امید میشوند به نوعی با خود میگویند که خوب من تنهای تنها هستم. هیچ کسی نیست که به من کمک کند و یا به یاد من باشد. نا امید بودن یعنی سر برگرداندن از رحمت بی پایان پروردگار.
رحمت بی نهایتی که هیچ حد و مرزی ندارد. آن قدر زیاد و فراوان است که حتی در تصور ما نخواهد گنجید. نا امیدی از رحمت خدا یعنی اینکه، معاذالله خداوند مرا فراموش نموده است. مگر میشود؟
خداوندی که به تمام کائنات احاطه دارد و آنها را به بهترین شکل ممکن خلق نموده است شما را فراموش کرده باشد. خداوند شما را خلق کرده آنهم در بهترین صورت موجود و خودش مسئولیت شما را بر عهده گرفته است.
خداوند همیشه به وعده هایش وفادار است. خداوند دوست دارد که شما هم به او اعتماد کنید. هرگز نا امید نشوید. اگر الان شرایط زندگی بر وفق مرادتان نیست دلیل نمیشود که امید خود را نسبت به رحمت بی پایان الهی از دست بدهید چون ما هیچ آگاهی و دسترسی به آینده و اتفاقات آن نداریم.
شما همواره باید به خداوند و رحمت بی پایان او فکر کنید و هرگز خودتان را تنها ندانید. وقتی یک فکر منفی و یاس آلود به سراغ شما آمد بلافاصله آن را با امید و توکل به خداوند جابه جا نمائید.
وقتی به خدا و قدرت بی نهایت او فکر کنید قطعا" احساس خوب و مثبتی پیدا خواهید نمود.
پایان