آرامش خود را تحت هیچ شرایطی از دست ندهید سر آن با کسی معامله نکنید.
شما اگر آرامش نداشته باشید نه تنها نخواهید توانست حتی در دراز مدت به اهداف و آرزوهای از پیش تعیین شده خود دست پیدا کنید بلکه ممکن است بیمار و ناتوان شده و از کل زندگی ساقط شوید.
آرامش داشتن مانند آن است که شما در یک جاده در حال رانندگی بوده و بر یک اتومبیل گران قیمت و مدل بالا سوار شده اید.
ناگهان مه غلیظی جاده را فرا میگیرد به طوری که شما و بقیه رانندگان دیگر قادر نیستید که پیش روی خود را ببینید. شما در این گونه مواقع چه کاری انجام میدهید؟
آیا با خود خواهید گفت که چون اتومبیل من گران قیمت و مدل بالاست پس میتوانم علی الرغم نداشتن دید کافی در جاده به راه خودم ادامه بدهم؟
قطعا" پاسخ شما این نیست. شما اتومبیل را به آرامی در کنار جاده پارک کرده و در حالی که فلاشرهای راهنمای اتومبیل خود را روشن کرده اید منتظر خواهید ماند تا مه ناپدید شده و بعد به حرکت خود ادامه دهید.
زندگی هم دقیقا" به این شکل است.
مهم نیست که شما الان چه امکاناتی در اختیارتان است. کجا و چگونه زندگی میکنید. مهم فقط این است که اگر آرام نباشید و احساس آرامش درونی نداشته باشید هرگز قادر نخواهید بود به سمت هدف خود حرکت کنید. اگر هم حرکت کنید ممکن است کار دست خودتان بدهید. (مگر اینکه شما تصمیم بگیرید در آن مه شروع به رانندگی کنید).
گاهی اوقات بعضی از آدمها آرامش خود را از دست میدهند و به عبارتی میفروشند چون میخواهند به آرامش برسند.
بله. آرامش خود را فدا میکنند تا آرامش را به دست بیاورند.
آیا شما اکنون آرامش دارید؟
باید این را باور کنید. این آرامش موجود در زندگی خود را قدر بدانید. با ناسپاسی و ناشکری، افکار و سخنان منفی این آرامش را از دست ندهید که مجبور باشید دوباره برای بدست آوردنش از همه دار و ندارتان بگذرید.
آرامش چیست؟
آرامش یک احساس درونی است. احساسی خوب و مثبت که ناشی از اطمینان و یک باور زیباست. احساسی که ناشی از داشتن است. احساس بی نیازی است.
احساس شکرگزاری است. احساس رضایتمندی از بابت نعمت های بی شمار خداوند است. خنده و خوشحالی بدون واسطه است.
ممکن است این آرامش را در یک خانه 50 متری تجربه کنید و ممکن است این آرامش را در یک آپارتمان 150 متری هم احساس نکنید.
مهم نیست که کجا هستید. مهم آن است که باید از آن لحظه لذت برده و با حضور در زمان حال، احساس مثبت و آرامی را در خود ایجاد نمائید.
باید قدر همان لحظه ای که در آن هستید را بدانید. زیرا که اصلا" مشخص نیست که یک لحظه بعدی به من و شما تعلق داشته باشد یا خیر. هیچ تضمینی وجود ندارد.
هیچ کسی به ما تضمین نداده که ما تا ده یا بیست یا سی سال دیگر قرار است زندگی کنیم. هیچ تضمینی وجود ندارد که ما تا ابد زنده باشیم. هیچ تضمینی وجود ندارد که ما بتوانیم همین فردا را هم حتی تجربه کنیم.
آیا شما میتوانید تضمین دهید که سی سال دیگر بر روی این کره خاکی راه میروید؟ ( البته من آرزو میکنم چنین اتفاقی برایتان رخ بدهد. اگر خدا بخواهد قطعا" چنین خواهد شد).
پس استرس و غم و اندوه برای چیست؟
وقتی که ما میدانیم و ایمان داریم که همه ما برای مدتی معین قرار است در این دنیا زندگی کنیم و بعد از آن به دیار باقی بشتابیم، استرس و غم و ناراحتی و کینه و دشمنی برای چیست؟
جز سنگین کردن بارمان چیز دیگری برایمان خواهد داشت؟ هیچ باری سنگین تر از بار غم و اندوه و استرس نیست.
مگر اینکه شخصی واقعا" بیمار باشد. فقط باید بیمار باشد که با وجود اینکه تمام این موضوعات را بداند اما باز هم به خاطر مسائل هیچ و پوچ با این و آن به بحث و جدل بپردازد و باعث ایجاد ناراحتی و کدورت بشود.
حال خودتان را خراب نکنید. با امید به خدا و توانمندی های وجودی بالقوه خودتان به کار و زندگی به بهترین شکل ممکن و خیلی شیک و زیبا ادامه دهید.
اجازه ندهید که هیچ عامل منفی شما را نگران کند. شما تحت هیچ شرایطی نباید غمگین و ناراحت بشوید. شما نباید غصه بخورید. مطمئن باشید که اگر آرام باشید و شاد و سپاسگزار، طولی نخواهد کشید که به همه آرزوهای قشنگ خودتان خواهید رسید.
اگر قرار است شما در آینده صاحب یک اتومبیل گران قیمت شوید نباید وقتی آن اتومبیل را به دست آودید و به آن رسیدید آنگاه مریض و علیل و ناتوان شده باشید. از لحاظ روحی و روانی فرسوده شده باشید.
اگر قرار است شما در آینده صاحب یک خانه یا مغازه شوید یا مثلا" مدرک تحصیلی بالاتری را بدست بیاورید نباید طوری عمل کنید که وقتی به آن مرحله رسیدید دیگر از شما چیزی باقی نمانده باشد.
اصل مطلب این است که با آرامش و خرسندی درونی زندگی کنید و به دنبال اهدافتان هم بروید.
با استفاده از تکنیک هایی که در بخش های دیگر این وبلاگ به آنها اشاره شده روی ضمیرناخودآگاهتان کار کنید و به همه خواسته ها و آرزوهایتان برسید.
هم اکنون چه کاره هستید؟
همین الان که این مطالب را میخوانید چه احساسی دارید؟
آیا خشمگین و ناراحت هستید؟
آیا غمگین و افسرده هستید؟
آیا از بابت مطلبی که در گذشته اتفاق افتاده هنوز ناراحت و دلخور هستید؟
آیا نمیتوانید حرکت زشت یکی از اطرافیان یا دوستانتان را فراموش کنید؟
سخت است فراموش کنید؟
بله سخت است. قبول دارم. اما آیا همچنان میخواهید به خاطر حرکت آن شخص آرامشتان را نابود کرده و لحظات خود را تلخ کنید.
فراموش کنید.
تمرین کنید که بتوانید فراموش کنید و بگذرید.
سعی کنید مثل بچه ها باشید. بچه ها قهر و آشتی را فقط در لحظه تجربه میکنند. چرا مانند کودکان رفتار و زندگی نمیکنید؟
از حرف مردم میترسید؟
بگذارید هرچه دلشان میخواهد بگویند. نمیدانید وقتی احساس آرامش داشته باشید دیگر همه چیز و همه جا را سبز و آبی خواهید دید.
همه آدمها در مقابل چشمان شما خوب دیده میشوند. دیگر آدم بدی وجود نخواهد داشت. دیگر حادثه بدی اتفاق نخواهد افتاد.
اتفاقات ناگوار آینده را ما خومان بوجود میآوریم.
ما خودمان با سخنان، افکار و احساسات منفی و مخرب، کیفیت اتفاقات آینده را تدارک خواهیم دید.
اکثر آدمها یا در گذشته گیر کرده اند یا در آینده ای موهوم در حال پرسه زدن هستند.
این طناب و زنجیری که شما را به گذشته پیوند زده را پاره کنید. گذشته را رها کنید. هرچه بوده گذشته است. بگذارید در انباری گذشته بماند و در آن را هم ببندید و یک قفل خیلی بزرگ روی آن بزنید که حتی خودتان هم نتوانید آن را باز کنید. ( کلید آن را به رودخانه انداخته و فراموشش کنید).
ما موظف نیستیم که حتی در آینده باشیم. فقط اجازه داریم که گاهی برای سرکشی و بازدید از اهداف و آرزوهای آینده خود که در فکر خودمان در نظر گرفتهایم سری بزنیم و بلافاصله دوباره بازگردیم به زمان حال.
یکی از مهمترین و بدترین شکل عواملی که باعث میشود آدمها نتوانند از زندگی خودشان لذت ببرند رفتن به گذشته و آینده و ماندن در آنجاست.
کسی که به گذشته یا آینده سفر میکند و در آنجا مقیم میشود دیگر از لحظه کنونی و زمان حال غافل میشود. غافل میشود از اینکه برنامه هایی که برای آینده خود تدارک دیده است، دقیقا" در زمان حال و هم اکنون باید ساخته و پرداخته بشود تا آماده بهره برداری در زمان آینده بشود.
خب وقتی کسی دائما" یا در گذشته است یا در آینده، قطعا" از زمان حال باز خواهد ماند.
نکته بسیار مهم دیگر اینکه:
دیگران با توجه به موقعیت زمان حال ما با ما ارتباط برقرار میکنند. کسی با توجه به گذشته و آینده ما با ما سخن نمیگوید یا زندگی نمیکند. یا با ما خرید و فروش نمیکند.
کسی نمیآید از ما بپرسد که از آینده چه خبر؟ یا اینکه راستی در گذشته چه کارهایی کردی بنشین و برام شرح بده.
دیگران با دیدن ما از ما سوال میکنند الان چه خبر؟ چه کار میکنی؟ مشغول انجام چه کاری هستی؟ آیا در انجام کارهایت موفق هستی؟ دوستان و خانوادهات هم اکنون خوب هستند؟
نمیپرسند شما در ده سال آینده خوب هستید؟ خانواده محترم در آن تاریخ چطور هستند؟
وقتی از زمان حال غافل میشوید تمام برنامه هایی که برای آینده چیده اید از بین میروند و به عبارتی خراب میشوند. تمام نقشه هایتان نقش بر آب خواهد شد.
از موقعیت و فرصت هایی که ممکن است برایتان بوجود بیاید بی بهره خواهید شد.
چون شرایط لازم برای دریافت آن موقعیت و فرصت را ندارید. چون اصلا" شما حضور واقعی ندارید. فقط جسم شما در آن موقعیت قرار دارد. جسم به تنهایی ارزشی ندارد.
این جسم اگر همراه با فکر و روح و احساس مثبت و خوب نباشد هرگز نه به درد خودتان خواهد خورد نه به درد دیگران.
با ماندن در گذشته و آینده و با از دست دادن موقعیت ها و فرصت های فعلی، روحیه و اعصاب و روان ما به هم خواهد ریخت.
همین ناراحتی و افسردگی و استرسی که در ما ایجاد میشود باعث خواهد شد تا نتوانیم به درستی کارهای روزمره خودمان را به انجام برسانیم.
خوب طبیعی است وقتی در حال حاضر کارهای ما با شکست پی در پی مواجه بشود وضعیت اهداف و آرزوهایمان در آینده هم کاملا مشخص است.
از زمان حال و زندگی در آن لذت ببرید. اگر اشکالی در رفتار اطرافیان خود میبیند سعی نکنید به هر طریقی که شده آن شخص را عوض کنید. سعی نکنید رفتار و طرز سخن گفتنش را تغییر بدهید. شما اصلا" وظیفه ندارید که در امورات دیگران دخالت کنید. ( خودتان را تغییر بدهید. بیرون ز تو نیست هر آنچه در عالم هست، از خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی).
در عوض با لذت بردن از زمان حال خود و حضور در آن سعی کنید به خودتان بپردازید. آرامشتان را زیادتر کنید. خوشحال باشید. پر انرژی باشید. آنگاه خواهید دید که شکل رفتار و احساس شما چگونه در اطرافیانتان موثر واقع شده و باعث تغییر رفتار و احساس آنها میشود.
احساس را فقط با احساس میتوان تغییر داد یا کم و زیاد کرد.
وقتی شما به خاطر عدم حضور در زمان حال، استرس دارید و نگران هستید، چگونه انتظار دارید دیگران رفتار و احساس قشنگی با شما داشته باشند. دو زمان در یک لحظه نمیتوانند در کنار هم حضور داشته باشند. به عبارتی وقتی شما در زمان گذشته باشید، دیگرانی که در زمان حال هستند هرگز نخواهند توانست با شما ارتباط بگیرند).
تمام احساسات و افکار و سخنان شما به شکل نوعی انرژی به دیگران انتقال پیدا میشود.
اگر در اطراف خود آدم ناراحتی را سراغ دارید و از وجود او شاکی هستید یقین بدانید که شما حالتان خوب نیست. نگاهتان را عوض کنید. احساستان را تغییر دهید. وقتی احساس خوبی داشته باشید آنگاه همه خوب به نظر خواهند رسید.
روی احساس خودتان کارکنید.
چون شما احساسات دیگران را بر مبنای احساسات خودتان شکل دهی میکنید. احساسات دیگران، وقتی در وجود خودشان هست قالب خودشان را دارد.
قالب افکار و سخنانشان است. اما وقتی این احساسات از طرف کسی به سمت ما ارسال شد آنگاه به صورت احساسی خام توسط ما دریافت میشود.
این احساس خام وقتی به ما میرسد شکل پیدا میکند و شروع به اثر گذاری خواهد نمود.
اگر شما احساس خوبی داشته باشید احساس افراد ناراحت هم وقتی به شما انتقال پیدا میکند باعث ناراحتی و غم و اندوه شما نمیشود. چون شما هنوز همچنان خوشحال وسرحال هستید.
گاهی اوقات ممکن است برای شما هم اتفاق افتاده باشد که بر اثر یک حادثه که شاید در نظر اول زیاد خوشایند نباشد شما به شدت خندیده باشید.
با دوستان خودتان یاخانواده در یک بازی بر روی چمن ها ناگهان به زمین برخورد میکنید و لباستان پاره و کثیف میشود. در این هنگام شما و دیگران به شدت میخندید. چرا؟ مگر کثیف شدن لباس یا پاره شدن آن خنده دارد؟ خوشحالی دارد؟
چون حس قالب شما در زمان حال احساس خوب و مثبتی است. آن اتفاق به خودی خود باعث ناراحتی شما نمیشود. مگر اینکه وقتی به شما میرسد و به درون ذهن و وجود شما وارد میشود توسط خودتان تبدیل به یک احساس منفی و ناراحت کننده بشود.
زمانی با شنیدن یک جمله ناسزا گونه به شدت میخندیم و گاهی با یک عبارت ساده " تو" به هم میریزیم.
چرا گاهی با یک " تو" شنیدن ساعت ها و روزها خراب میشویم و گاهی با شنیدن یک زنبیل پر ناسزا خم به ابرو نمی آوریم.
جواب تمام این سوال ها در احساس شماست.
احساسی که فقط در زمان حال فعال است. احساسات شما نه در گذشته و نه در آینده هیچ فعالیت و حضوری ندارند. این ذهن و تخیل شماست که به گذشته و آینده میرود.
فقط ذهن است که اجازه عبور و مرور به گذشته و آینده را دارد. احساس چنین اجازه ای ندارد، زیرا احساس، زنده و پویا است و واقعی بوده و متعلق به زمان حال است. او در حال زندگی است. او جاری است.
فکر و ذهن مانند یک تصویر مجازی است. اما احساس واقعی است. عکس و تصویر نیست. در هر لحظه در حال تغییر است. در حال حرکت است. در حال تبدیل شدن است.
همین افکار و تصورات ما وقتی که با این احساس همراه و همخانه میشوند معجزه آفرین میشوند. احساس به فکر و تصور جان میدهد. قدرت پرواز میدهد.
تصور کنید در یک روز برفی، شما اصلا حس و حال بیرون رفتن و یا برف بازی را ندارید. در این هنگام کسی از برف بازی و ساختن آدم برفی در ذهن شما یک تصویر ایجاد میکند. این تصویر خام بلافاصله میسوزد و از بین میرود. چرا؟
چون شما در آن لحظه احساس مثبت و آرامی نداشته اید. این تصویر به محض رسیدن به وجود شما ( فکر و ذهن) به خاطر نبودن احساس خوب، خراب میشود.
اما یک زمانی ممکن است شما سرماخورده باشید و از نظر جسمانی هم زیاد تعریفی نداشته باشد. اما حس و حالتان خوب باشد. آرام باشید و خوشحال. در آن هنگام وقتی کسی چنین پیشنهادی به شما بکند بلافاصله با آن وضعیت جسمانی و حال سرماخوردگی آماده میشوید که به بیرون رفته و یک آدم برفی درست کنید.
عاملی که باعث حرکت میشود احساس است. احساس موتور پیشران فکر و اندیشه است. بدون احساس هیچ چیزی ارزش واقعی پیدا نمیکند.
از احساستان در ایجاد ارتباط مثبت و خوب با دیگران استفاده کنید.
وقتی شما در زمان حال به سر میبرید و از بابت تمام داشته هایتان راضی و خوشنود باشید آنگاه به خاطر احساس مثبت و آرام و خوبی که در شما ایجاد شده تمام باورها فکر و تصور و سخنان و الهاماتی که به سمت شما میرسد همگی باعث خوشحالی و ترقی شما در زندگی خواهد شد. همه آنها وسیلهای میشوند تا شما به خواسته ها و آرزوهایتان دست پیدا کنید.
از دست کسی دلخور نشوید. هرگز.
دلخور شدن در عالم ما آدم بزرگ ها به این معناست که ما از بابت ضربهای که در گذشته خورده ایم یا قرار است احتمالا" در آینده بخوریم یا حتی هم اکنون دریافت کرده ایم به شدت غمگین و ناراحت هستیم. چون ما ضعیف هستیم و قادر به تحمل این ضربه نیستیم و نبودیم و نخواهیم بود.
دلخوری یعنی اینکه ما به دیگران اعلام میکنیم که به شدت ضربه پذیر هستیم. به راحتی خرد میشویم. به راحتی خراب میشویم و میشکنیم. با زبان بی زبانی میگوییم که شما من را خرد کرده اید. من هم اکنون دیگر قادر نیستم حتی از جای خودم برخیزم.
دلخوری و ناراحتی را به هیچ شکلی توجیح نکنید. اگر دلخور بشوید به معنای آن است که هنوز از نظر فکری و روحی و احساسی کاملا رشد نکرده اید. تعارف هم نداریم.
چرا بچه ها از دست هم ناراحت و دلخور نمیشوند و اگر هم بشوند لحظاتی بیشتر طول نمیکشد؟
چون بچه ها دیوار بلند و سیاهی به نام غرور، زمان گذشته، شخصیت، احترام، توجه دیگران، از دست دادن، ضعیف شدن، تحقیر شدن، و چیزهایی از این قبیل را به آن شکلی که ما در ذهن و باور خود ساخته ایم ندارند.
آنها اصلا" در گذشته و آینده نیستند. فقط در زمان حال به سر میبرند و این عامل خوشبختی آنهاست.
آنها نگران نیستند که فردا دیگران چه بگویند. از بازی و خوردنی آن لحظه با دوست خود نهایت لذت را میبرند. آنها به پدر و مادر خود اعتماد کامل دارند.
آیا ما هم به اندازه بچه هایی که به پدر و مادرشان اعتماد دارند و میدانند که وسایل و امکانات و موقعیت بازی و خوراکی آنها را فردا هم مثل امروز فراهم میکنند و قطعا" این چیزها وجود خواهند داشت، همان قدر به خدای خودمان اعتقاد و اعتماد داریم؟
اکثر آدمها نگران فردا هستند. فردا چه میشود؟
طبیعی است که این افراد چنین تفکری داشته باشند چون اصلا" خدا را نمیبینند حتی نمیدانند خدا در کجای زندگی آنها قرار دارد.
اگر اعتقاد داشتند حتما" این باور را هم داشتند که خدای مهربان خودش گفته من تمام کائنات را بر اساس شادی و آرامش بنا کرده ام. لذت ببرید و از لحظه الان خودتان استفاده کنید.
خدا نگفته از گذشته خودتان لذت ببرید. من کائنات و این عالم را بر اساس زندگی در گذشته یا آینده ایجاد کرده ام.
خدا در همین الان من و شما حضور دارد. احساسش کنیم و شاد و آرام باشیم. قطعا" با این شرایط کیفیت اتفاقات زندگی ما به بهترین شکل ممکن به تصویر کشیده خواهد شد.
پایان