گاهی اوقات یک عبارت به ظاهر ناپسند را از صمیمی ترین دوست خود میشنوید. در این هنگام شما نه تنها ناراحت نمیشوید بلکه باعث خنده شما خواهد شد.
اما همین عبارت را از یک شخص غریبه در خیابان بشنوید. آنگاه ممکن است به شدت موجب ناراحتی شما شود.
پس احساسی که به همراه هر عبارت و جمله وجود دارد بسیار مهم است. باید به شدت مراقب باشیم که هر جمله و عبارتی را در ظرف احساسی منفی به طرف مقابل تحویل ندهیم.
گاهی اوقات جمله ای به عنوان متلک بیان میشود. با اینکه آن جمله ممکن است در قالب یک ظرف شیک بیان بشود اما شنونده متوجه منظور شده و باعث ناراحتی و دلخوری ایشان خواهد شد.
پس همانگونه که ملاحظه میفرمائید شکل و نوع جملات و کلمات چندان مهم نیستند بلکه مهم در درجه اول احساسی است که به همراه آن وجود خواهد داشت.
سخنان تاثیر گذار هستند. چون موجب بوجود آمدن باورهای خاصی در ما خواهند شد. گاهی اوقات نوع احساسی که به همراه یک جمله است، باعث میشود تا یک باور منفی و احیانا" غلط در ما شکل بگیرد.
باورهای غلط بعد از ایجاد شدن در ذهن ما، توسط ضمیرناخودآگاه آنالیز و تحلیل خواهند شد.
( برای مشاهده ضمیرناخودآگاه اینجا کلیک کنید).
ضمیرناخودآگاه معادل همان باور جدید را از بایگانی بیرون کشیده و برای اثبات و تائید رو خواهد کرد.
مثلا" وقتی کسی مورد تنبیه قرار میگیرد، آنگاه احساس بدی در وی تولید میشود. این احساس یک باور منفی در او ایجاد میکند. باور شکست و ناتوانی.
ضمیرناخودآگاه بلافاصله نمونه هایی از این باور را که قبلا" برای ایشان اتفاق افتاده را از بایگانی خود خارج کرده و روی میز قرار میدهد.
با این کار به نوعی تائید میکند که شما آدم بی لیاقت و بی عرضه ای هستید. این هم نمونه ای از آن که در گذشته اتفاق افتاده است.
یکی از دلایلی که ما باید همیشه از تجربیات گذشته درس بگیریم و مجددا" آنها را تکرار نکنیم، همین است. با تکرار اشتباهات گذشته، ضمیرناخودآگاه یک باور منفی را تائید کرده و این تائید به کائنات ارسال خواهد شد.
کائنات هم که طبق وظیفه ای که در عهده دارد باید آن باور و احساسات دریافتی از ضمیرناخودآگاه را به معادل فیزیکی خودشان در روند زندگی تبدیل نمایند.
درس گرفتن از اشتباهات گذشته در هزینه و وقت ما هم موثر خواهد بود.
ما آدمها با سخنان خود جنگ میکنیم. گاهی اوقات ضرر و زیانی که با زبان متوجه شخص شنونده میشود بسیار دردناک تر و غیرقابل جبران تر از زخم شمشیر است.
زخم شمشیر بعد از مدتی بهبود خواهد یافت اما زخم زبان هرگز بهبود پیدا نمیکند. زیرا که تاثیر زخم شمشیر پس از مدتی خوب شده و دیگر اثری از آن وجود نخواهد داشت. اما زخم زبان به عنوان یک احساس و باور در ذهن باقی مانده و هرگز از بین نمیرود. باورها و احساسات منفی ایجاد شده از بیان یک جمله یا کلمه، گاهی تا سالیان سال موجب آزردگی خاطر میشود.
اما سوال این است که چرا بعضی ها تا این حد نسبت به بعضی از سخنان حساس بوده و تا مدت ها این کینه را نمیتوانند فراموش کنند.
این موضوع بستگی به ظرفیت آدمها دارد. آدمی هر چقدر درون پر تری داشته باشد آنگاه ضربات بیرونی تاثیر کمتری روی وی خواهد داشت. دلیلی ندارد آدم با یک جمله و عبارت به هم بریزد و تا مدت ها نتواند آن را فراموش کند.
یک قوطی کمپوت سیب را در نظر بگیرید. تا زمانی که محتویات آن خارج نشده باشد، وقتی به آن ضربه بزنید شکل ظاهری خودش را حفظ خواهد کرد.
اما فقط کافیست تمام یا مقداری از محتویات آن را خارج کنید. آنگاه حتی یک کودک هم با یک ضربه پا میتواند موجب تغییر شکل آن بشود.
در اینجا اجازه بدهید داستان کوتاهی را برایتان بازگو نمایم.
در زمانهای دور، مردی خارکن بود. او با خارکنی و جمع آوری هیزم از صحرا، امرار معاش میکرد. او از مردی ثروتمند اما متکبر و زورگو مبلغی پول قرض کرده بود.
اما به دلیل وضعیت بد مالی خود، تا آن لحظه نتوانسته بود آن را بازپرداخت نماید.
آن مرد روزی در صحرا مشغول کار بود. مرد متکبر با اسب خود نزدیک او شد. با دیدن مرد خارکن، طلب خود را مجددا" درخواست نمود.
مرد خارکن گفت که مهلتی بده تا وقتی به شهر بازگشتم به هر نحوی شده پول تو را تهیه کرده و به تو بازگردانم.
مرد متکبر اعتنائی نکرد و با سماجت گفت: دیگر فرصتی نداری. اگر همین الان پول مرا ندهی سر از تن تو جدا خواهم نمود.
این را گفت و شمشیر خود را از نیام بیرون کشید و همین که میخواست سر از تن مرد خارکن جدا کند، مرد خارکن گفت:" اما بدان که تو تاوان این کار خود را خواهی داد و انتقام خون من گرفته خواهد شد".
مرد متکبر گفت:" در این بیابان جز من و تو کسی نیست. چه کسی میخواهد شهادت بدهد که من تو را کشته ام".
مردخارکن گفت:" اگر خدا بخواهد، توسط همین مرغان آسمانی انتقام مرا از تو خواهد گرفت".
مرد متکبر خنده ای کرد و سر از تن آن مرد جدا نموده و رفت.
پس از مدتی سلطان آن شهر ضیافتی ترتیب داده بود. آن مرد متکبر هم در این ضیافت دعوت بود.
هنگام خوردن غذا فرا رسید. میز بزرگی که پر از انواع غذاهای لذیذ بود روی میز چیده شد. در بین این غذاها مرغ های بریان به شدت جلب توجه میکرد.
آن مرد متکبر با دیدن مرغان بریان پوزخندی زد و زیر لب گفت:" انتقام مرغان آسمانی".
در این هنگام سلطان متوجه پوزخند و زمزمه او شد و بلافاصله به او دستور داد تا بایستد. سپس از او پرسید:" مگر غذاهای ما چه اشکالی دارد که موجب خنده و تمسر تو شده است. توضیح بده".
مرد متکبر در حالی که دست پاچه شده بود ادای احترام نمود وایستاد و شرح ماجرا را برای سلطان تعریف نمود.
در این هنگام سلطان گفت:" آری آن مرد خارکن درست گفته بود. تو هم اکنون به واسطه این مرغان آسمانی که بریان شده اند تاوان آن جنایت خود را خواهی داد".
و دستور داد او را برده و سر از تنش جدا نمایند.
مکافات عمل همان بازتاب احساسات ما هستند که در قالب اعمال ما به کائنات ارسال میشوند. کارهای ما احساسات مثبت یا منفی خاصی به کائنات ارسال خواهند کرد. این احساسات هم کیفیت اتفاقات زندگی ما را رقم میزنند.
اما نکته دیگر داستان، نیشخند زدن و لب به زمزمه گشودن آن مرد بود. در هر صورت طبق قوانین دقیق کائنات، او تاوان آن جنایت ناجوانمردانه خود را میداد اما در آن هنگام خنده بیجا و زمزمه بی مورد او باعث شد که سخنان آن مرد خارکن جامه عمل به خود بگیرد و انتقام وی گرفته شود.
سخنان ما مانند شمشیر هستند. بسیار باید مراقب باشیم تا از این سخنان در قالب چه احساسی استفاده نمائیم.
از زمانهای قدیم گفته اند:" سکوت مانند طلاست و سخن گفتن مانند مفرغ(آهن) است. عرفا و بزرگان ما بسیار به کم سخن گفتن و گزیده سخن گفتن تائید کردهاند.
درست و به موقع سخن گفتن هم برای خود ما مفید است و هم باعث خواهد شد تا احساس بدی در شنونده ایجاد نشود.
گاهی اوقات ما تصور میکنیم که طرف مقابل منظور ما را متوجه نخواهد شد و در قالب کنایه هر سخنی را که دوست داریم به او میگوئیم.
اما غافل از اینکه سخنان ما انرژی دارند و این انرژی به شکل یک احساس در طرف مقابل خودش را نشان خواهد داد. طرف مقابل حتی اگر متوجه منظور ما از سخنانی که بیان کرده ایم هم نشود با دریافت احساس خاصی که در او پدید آمده قطعا" خواهد فهمید که ما چه نیتی داشته ایم.
این را هم در آخر بگویم که تاثیری که سخنان ما روی دیگران میگذارند گاهی ممکن است تا سالها از بین نرفته و نتواند آن را حضم نماید. هر بار با یادآوری آن جمله، احساس بدی در خود ایجاد کرده و انگار که همین الان دوباره آن را شنیده است. بدین ترتیب آن کینه و خاطره همیشه تازه خواهد ماند و هیچ وقت از بین نمیرود.
سخنان ما انرژی دارند. این انرژی ها به صورت اتفاقات خوب یا بد در زندگی ما خودشان را نشان خواهند داد.
پایان