
همیشه آرام باش اگر می خواهی بزرگی را تجربه کنی
به یاد داشته باش که بزرگترین اقیانوس جهان هنوز هم آرام است.
همیشه آرام باش اگر می خواهی بزرگی را تجربه کنی
به یاد داشته باش که بزرگترین اقیانوس جهان هنوز هم آرام است.
موفقیت هرگز به سراغ شما نخواهد آمد مگر اینکه در زندگی احساس آرامش داشته باشید. شاید بتوان موفقیت را در احساسِ، آرام بودن معنا کرد. کسی که آرام نیست هرگز موفق نخواهد بود. موفق در بدست آوردن پول و ثروت، عشق و روابط پایدار، موقعیت های اجتماعی، تحصیلات، و هزاران چیز دیگر، که همه در گروی آرام بودن و آرامش داشتن است. شما همواره و با جدیت کتاب های موفقیت و انگیزشی را بخوانید. کتاب های صوتی موفقیت گوش دهید. در انواع سمینارها شرکت کنید. هیچ فایده ای برای شما نخواهد داشت. بیهوده است. چون ورودی مغز شما بسته است. بسته شده با چیزهای منفی زیادی که اجازه نمیدهند موارد مثبت و به درد بخور، وارد ذهن شما بشوند. دربِ ورودی ذهن شما آنقدر شلوغ است که نمیتوانید فکر و ایده جدیدی را وارد آن کنید.
شلوغ بودن ورودی ذهن
وقتی که ورودی ذهن شما شلوغ باشد، شلوغ از افکار منفی، نا امیدی، افسردگی، مقایسه نمودن خود با دیگران، در زندگی دیگران سرک کشیدن، شاد نبودن، و هزاران مورد دیگر، آنگاه طبیعی است که شما هرگز نتوانید چیز جدید خوبی دریافت کنید. نوبت به افکار خوب نخواهد رسید. این صف خیلی بلند و شلوغ است. ما گاهی به راحتی اجازه می دهیم هر کسی یا هر موردی به شکل یک طرز فکر وارد ذهن ما بشود. خب سیستم دفاعی ذهن ما چنین است که در وحله اول از ورود افکار منفی جلوگیری میکنید. تلاش میکند تا افکار مزاحم نتوانند وارد ذهن ما بشوند. اما این تلاش حدی دارد. تا اندازه مشخصی قادر به دفاع است. وقتی که میزان ازدحام افکار مزاحم بیش از حد شد آنگاه دیگر دروازه ورودی ذهن شکسته شده و تمامی افکار منفی به یکباره و با حالتی غیر قابل کنترل وارد ذهن ما میشوند.
در چنین حالتی دیگر کاری از ما ساخته نیست. عملا" ذهن تسلیم شده است. انبوهی از افکار منفی در ذهن جای گرفته و ذهن به ناچار باید به آنها بپردازد.
قفل شدن مغز
وقتی انبوهی از افکار منفی وارد ذهن شد و آنجا را به تسخیر خود در آوردند آنگاه دیگر از دست مغز و سیستم دفاعی کاری ساخته نیست. بدن دیگر تحت کنترل مغز نیست. براحتی بیماری به سراغ ایشان می آید. رویدادهای ناخوشایند یکی پس از دیگری تجربه میشود. به راحتی باکتری ها و ویروس های مخرب شروع به کار کرده و سیستم دفاعی ضعیف، و تسخیر شده بدن هم کاری از دستش ساخته نخواهد بود. یک سرماخوردگی ساده منجر به مشکلات شدید در ریه ها میشود. هزار و یک عارضه به سراغ چنین شخصی خواهد آمد.
حال چنین آدمی دائما" کتاب بخواند. در سمینارهای مختلف شرکت کند. موزیک های آرامش بخش گوش بدهد. دائما" به خود تلقین نماید. آیا فایده ای خواهد داشت؟
خوب به خاطر همین است که عده بسیار معدودی پس از استفاده از این کتاب ها و سمینارها، به درستی نتیجه می گیرند و بقیه فقط وقت و پول خودشان را از دست داده اند بدون اینکه نتیجه گرفته باشند.
کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید
کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید کتابی ارزشمند است که توسط ناپلئون هیل به نگارش در آمده است. ناپلئون هیل که الهام گرفته از اندرو کارنگی است به فرمول موفقیت در این کتاب اشاره کرده است. اما این کتاب با وجود اینکه یک شاه کلید محسوب میشود در عین حال به درد همه نخواهد خورد. این کتاب و کتاب های بیشماری مانند راز، فقط در زمانی به کار خواهند آمد که شما از درون آرام باشید. شما خودتان باشید. تحت نفوذ و تاثیر هیچ کسی نباشید. فکرتان آسوده باشد. ممکن است بگوئید با این همه مشکلات آیا میشود آسوده بود؟ خصوصا" هم اکنون در شرایط کرونائی؟
خب قطعا" شرایط بسیار سخت است. من هم در این جامعه زندگی می کنم و با بسیاری از مشکلاتی که اکثر مردم عزیز کشورمان با آن دست و پنجه نرم می کنند درگیر هستم. اما میخواهم بگویم که اتفاقا" در چنین شرایطی باید بیشتر مراقب ورودی های ذهنمان باشیم. در شرایط عادی که مشکل چندانی وجود ندارد. مغز و ذهن کار خود را انجام می دهند. به راحتی میتوان به موفقیت رسید. اما در چنین شرایطی هنر است که بتوان با افکار منفی مواجه شد و اجازه نداد که آنها وارد ذهن ما بشوند. چون اگر وارد بشوند آنگاه کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید هم دیگر کارائی نخواهد داشت.
نگارنده خود سالها قبل یک بار تجربه استفاده از کتاب ارزشمند بیندشید و ثروتمند شوید را دارد. یک تجربه زنده و قابل لمس. آن هم زمانی بود که ورودی های ذهن تحت کنترل کامل بود. بدن در یک وضعیت نرمال به سر می برد. آرامش کامل وجود داشت. هیچ دغدغه ای به غیر از ایجاد و اداره یک کارگاه تولیدی و کسب درآمد بیشتر وجود نداشت. در چنین شرایطی که شما فقط دغدغه انجام یک بیزینس و کسب در آمد بیشتر را دارید قطعا" موفق خواهید شد. کتاب های موفقیت به درد شما خواهند خورد. چون شما فقط یک دغدغه دارید. آن هم پیشرفت و ترقی در کسب در آمد یا تحصیلات یا هر چیز دیگر که شما دوست داشته باشید.
اما نه، اگر کسب در آمد و انجام بیزینس در اولویت های بعدی شماست هرگز موفقیت بدست نخواهد آمد.
در کتاب های موفقیت و انگیزشی به تکرار و به درستی هم اشاره شده که موفقیت و انجام بیزینس شما باید اولویت اول شما باشد. بله این جمله درست است اما چگونه باید این موضوع در اولویت اول ما باشد؟ توصیه بدون راهکار عملی قطعا" کار را بسیار سخت خواهد کرد گاهی هم اصلا" به درد نخواهد خورد. مانند آدرسی است که به شما داده شده اما شهری در آن آدرس مشخص نشده است. خیابان و میدان و کوچه و پلاک و شماره همه وجود دارد. اما شما نمیدانید این آدرس متعلق به کدام شهر است! در چنین شرایطی شما باید چه بکنید؟ آیا باید تمام شهرهای ایران را یک به یک به دنبال آن آدرس بگردید؟ (روش سعی و خطا) خب این عاقلانه نیست. پس آدرس زمانی کارآمد خواهد بود که کامل باشد.
در این شرایط، ارائه ی اینکه موفقیت و خواست شما باید در اولویت باشد کافی به نظر نمیرسد. شما باید راه ورودی ذهن خود را برای اولویت های دیگر ببندید. که در ادامه به سادگی تمام به نحوه بستن ورودی های ذهن اشاره خواهد شد.
ورودی های ذهن
دریافتی های منفی یا مثبت، از دو طریق وارد ذهن ما میشوند.
یکی ورودی های حواس پنجگانه هستند که عبارتند از حس لامسه، حس بینائی، حس شنوائی، حس چشائی و حس بویایی که همه با آنها کم و بیش آشنا هستیم.
دوم ارتعاشات فکری ما هستند. همانطور که میدانید ما در هر لحظه درحال فکر کردن هستیم. که البته ورودی های اولی یعنی حواس پنجگانه هم در تولید این افکار موثر هستند. مثلا" وقتی که ما از جلوی ویترین یک شیرینی فروشی عبور میکنیم ناخودآگاه در فکرمان خوردن شیرینی و تصور طعم و مزه آن تداعی میشود. البته بطور کامل عمومیت ندارد. افراد شکمو بیشتر این مورد را تجربه میکنند.
ارتعاشات فکری، شامل ورود به دنیای گذشته و آینده است. خب زمان حال چه میشود؟
باید گفت که زمان حال بهترین زمان بین این سه زمان است. یعنی زمانی است که افکار ما با حواس پنجگانه ما در ارتباط و هماهنگ است. این بهترین حالت می باشد که در آن ما بهترین نتایج را هم از انجام کارهایمان بدست می آوریم. حضور درزمان حال یعنی اینکه ما توجه و تمرکزمان به کاریست که درحال انجام آن هستیم. یعنی به تمام زوایای آن اشراف کامل داریم.
آیا این حالت همیشه رخ میدهد؟
قطعا" پاسخ خیر است. در اکثر مواقع ما یا در گذشته هستیم یا در آینده. چرا که ما در گذشته نتوانسته ایم به درستی در زمان حال باشیم. نتوانستیم ارتباط درست و قابل قبولی بین حواس پنجگانه و افکارمان ایجاد نمائیم. درنتیجه از زمان حال جا مانده ایم. مانند دونده ای که در یک مسابقه هر از چند گاهی می ایستد و به پشت سر خود خیره میشود. در حالی که دونده های دیگر همچنان در حال حرکت و نزدیک شدن به خط پایان مسابقه هستند ایشان خیلی عقب تر در حال حرکت است.
مثالی دیگر: شما فرض کنید در حال تماشای یک فیلم با زیرنویس فارسی هستید. اگر زیرنویس به درستی تنظیم شده باشد یعنی جملات نوشته شده با سخنان شخصیت های فیلم هماهنگ باشد و عقب و جلو نبوده باشد شما در حالت عادی قادر خواهید بود که همزمان با تماشای فیلم، مفهوم گفته های آنها را درک کنید. اما اگر لحظه ای حواستان بابت مثلا برداشتن چیزی یا صحبت کردن با کسی پرت بشود آنگاه قسمتی از فیلم از دست شما در خواهد رفت. همینطور که در حال تماشای فیلم هستید اما ذهنتان مشغول آن قسمتی است که گذشته و هنوز دوست دارید که بدانید در آن قسمت شخصیت فیلم چه گفت که الان به این نتیجه در گفتگو رسیده اند.
زندگی هم چنین است. اگر ما بتوانیم همواره در زمان حال به سر ببریم آنگاه چیزی را از دست نخواهیم داد. مدیریت واقعی در حضور در زمان حال است. اما چگونه میتوان در زمان حال حضور داشت؟ ( کارهای روزمره خود را به درستی و با دقت و حوصله و تمرکز انجام دهید!)
اکهارت تولی را شاید بتوان بزرگترین شخصیتی دانست که در این زمینه اظهار نظر کرده و تئوری های بسیار ارزشمندی ارائه می کند. اما بصورت ساده میتوان گفت که برای حضور در زمان حال باید از بروز واکنش های منفی و نادرست خودداری کنیم. از ایجاد احساسات منفی جلوگیری کنیم. مثلا" اگر در حال گفتگو با فردی هستیم که سخنان ما را درک نمی کند یا نمی خواهد که درک کند عصبانی نشویم و از کوره در نرویم. به او این حق را بدهیم که بتواند نظر و عقیده ما را نفهمد یا باور نکند یا اصلا" نپذیرد. در چنین شرایطی شما موفق شده اید که زمان حال را مدیریت کنید. به بهترین شکلی از آن عبور کرده و به مرحله بعدی یعنی آینده رسیده اید در حالی که مطلب و عنوان مبهم و گنگی در گذشته به جا نگذاشته اید.
گاهی پیش می آید که ما مثلا" به خاطر فلان جمله یک شخصی ساعت ها ناراحت میشویم. روزها و هفته ها فکرمان درگیر است که خدایا چه حرفی بود که به من زد. خب آن حرفی که در آن موقع به شما زده شده مربوط به آن لحظه بوده است. شما با واکنش مناسب و منطقی و آرام، میتوانستید آن را درآنجا تمام کرده و از وی خداحافظی کنید. اما شما این کار را نکرده اید شما آن را درون یک صندوق گذاشته و با خود حمل میکنید. آن مطلب همچنان در ذهن شماست. این صندوق به ورودی ذهن شما می رسد. از آنجائی که فکر ما آنلاین است و در حالت عادی اجازه ورود به موضوعات گذشته و آینده را نمی دهد لذا با این صندوق مشکل پیدا خواهد کرد.
فکر آنلاین است و در هر لحظه در حال تولید محتوا می باشد. وقتی یک موضوع مربوط به گذشته یا آینده پدیدار میشود ذهن ما دچار تناقض خواهد شد. ما نمی توانیم همزمان و در آن واحد به سه وضعیت گذشته و حال و آینده فکر کنیم. یعنی هر سه تای اینها در یک جا ممکن نیست. ما در آن واحد میتوانیم یا در حال باشیم یا آینده یا گذشته. به همین دلیل آن صندوق مربوط به گذشته پشت در ورودی ذهن ما باقی مانده و فعلا اجازه ورود پیدا نمی کند. تا چه زمانی اجازه ورود پیدا نمی کند؟ تا زمانی که وضعیت از حالت عادی خارج بشود. یعنی آنقدر سماجت به خرج بدهد که ذهن مجبور بشود تحت شرایط خاصی کار اصلی و آنلاین خود را متوقف نموده و این صندوق را به داخل برده و شروع به بررسی آن نماید.
در این شرایط چه اتفاقی می افتد؟ خب ذهن از پرداختن و مدیریت زمان حال و اتفاقات و رویدادهایش غافل میشود. او دیگر نمی تواند زمان حال را به درستی مدیریت کند. هرج و مرج بوجود می آید.
ذهن تلاش می کند که سریعا" به این موضوع پرداخته و آن را حل و فصل کند اما گاهی این امکان وجود ندارد چون ما نمی خواهیم که به این زودی این مسئله حل بشود. یک شخصی یک سال پیش به ما حرفی زده یا اینکه با کسی در مورد موضوعی بحث کرده ایم، یا اینکه در هنگام رانندگی یکی پیچیده جلوی ما و چند ثانیه از ما جلوتر افتاده، ما هنوز فکرمان درگیر آن است. یادت هست سال گذشته چه حرفی به من زد؟ مگر میشود آن را فراموش نمود؟ اما نتیجه چه میشود؟
نتیجه آن خواهد بود که این صندوق ها همچنان یکی پس ازدیگری روی هم انباشته خواهند شد. چون فقط همان یک صندوق نیست که. وقتی ما تفکر و باوری داشته باشیم مبنی بر اینکه نمیتوان به راحتی از هر مسئله و مشکلی عبور کرد خب نتیجه آن میشود که این صندوق های گذشته آنقدر روی هم انباشته میشوند که ذهن ما دیگر زمان حال را به کلی کنار میگذارد. چون پرداختن به این صندوق های زمان گذشته و یا آینده بسیار زمان بر است.
سوال: چرا این صندوق ها برای ذهن ما این قدر زمان بر هستند؟ مگر ذهن ما قدرت رسیدگی به آنها را ندارد؟
پاسخ آن است که ذهن ما بسیار قوی است اما طوری طراحی شده است که فقط به ورودی های زنده یا آنلاین و دارای احساس پرداخته و پس از آنالیز دستورات لازم را برای بقیه ارگان ها صادر میکند. ورودی های مربوط به زمان حال یا صندوق های مربوط به زمان حال، برای ذهن قابل لمس هستند. اما صندوق های گذشته یا آینده دیگر فاقد احساس هستند. ذهن با آنها مانند تصاویر بی جانی رفتار میکند که جان ندارند. زنده نیستند. آنلاین نیستند.
از آنجایی که ذهن در همه شرایط به ورودی های مغز ما واکنش نشان میدهد یعنی این صندوق چه مربوط به گذشته باشد و چه حال یا آینده به آنها واکنش نشان میدهد لذا واکنش آن درمقابل صندوق های گذشته متفاوت خواهد بود. این صندوق پس از ورود به ذهن، توسط مغز آنالیز میشود. محتوای آن بررسی شده و ذهن متوجه میشود که این یک فایل قدیمی است و کهنه است. فایل های قدیمی و کهنه در اولویت اجرائی ذهن نیستند مگر اینکه ما بخواهیم که باشند. صندوق های گذشته و آینده با درخواست و سماجت ما در اولویت قرار میگیرند.
ذهن این صندوق را مورد بررسی قرار داده و محتویات آن را بیرون میکشد. هر صندوقی را که ما به ذهن بدهیم و برچسب اولویت به آن بزنیم ذهن آن را در اولویت قرار میدهد. ذهن شروع به بررسی کرده و مثلا می بیند که محتویات این صندوق مربوط به یک ماه پیش است. موضوع آن هم توهینی است که راننده ای در خیابان به ما کرده است. تعجب ذهن بر انگیخته میشود و از اینکه یک صندوق قدیمی ارسال شده متعجب شده و از نگهبانان ورودی ذهن سوال میشود که چرا اجازه ورود به این صندوق قدیمی را داده اید؟ آنها هم در پاسخ میگویند که به اصرار زیاد درخواست شده که این موضوع در اولویت قرار بگیرد و ما هم مطیع هستیم. این به درخواست مثلا" محمد بوده است. ما بی تصیریم. ما هم میدانیم که این صندوق متعلق به گذشته است و نباید در این شرایط وارد بشود اما صاحب این بدن و مغز وچنین خواسته است.
لذا ذهن هم ناچار است که به آن بپردازد. چاره ای ندارد. چون ما خودمان این چنین خواسته ایم. ( هرچه را که ما بخواهیم مغز و ذهن ما همان کار را انجام میدهد). در این بین دیگر امورات زمان حال رها میشود. نتیجه چه خواهد شد؟ ما حواس پرت میشویم. دائما" دچار اشتباه شده و بخاطر کوچکترین موضوع از کوره در رفته و عصبانی شده و پرخاش میکنیم. هیچ کنترل و مدیریتی روی کارهایی که درحال انجام آن هستیم نداریم. یک لحظه به خودمان می آئیم که ای بابا چرا من ایجوری شدم؟ دائما" با این عبارت از طرف دیگران روبرو میشویم ای بابا حواست کجاست. اصلا اینجا نیستی ها. چه کارمیکنی. کار را خراب کردی. چرا حواست به رانندگی نیست. نزدیک بود تصادف کنی. و هزاران موضوع دیگر که ممکن است در این شرایط برای ما پیش بیاید.
خب ذهن شروع به بررسی میکند و محتویات آن صندوق را بیرون میکشد. میگوید خب تو میخواهی به این موضوع بپردازیم. یعنی اولویت شما الان این است؟ بسیار خب. ما فرمانبرداریم و هرچه را که شما بگوئید انجام میدهیم.( ذهن ما مانند چراغ جادو عمل میکند و هرچه را که به او بگوئیم میگوید فرمان بردارم و باکمال میل انجام میدهم هرچند اگر به نفع شما نباشد). لذا محتویات بعد از بررسی روی میز ریخته میشود. آنالیز شده و مجددا" پس از بررسی برای تائید نهایی به ضمیرناخودآگاه فرستاده میشود.
ضمیرناخودآگاه
ضمیرناخودآگاه مرکز فرماندهی بدن ماست. تمام برنامه ها و اطلاعات و ورودی ها بعد از بررسی توسط ذهن ما باید در ضمیرناخودآگاه به ثبت و تائید برسد تا بتواند به کائنات جهت اجرائی شدن ارسال بشود. تا زمانی که ضمیرناخودآگاه تائید نکند هیچ اتفاقی رخ نخواهد داد. ذهن یک برچسب با عنوان خیلی مهم و دارای اولویت روی آن صندوق می زند و سپس آن را برای ضمیرناخودآگاه ارسال میکند. ضمیرناخودآگاه مانند همان مدیر اداره است که وقتی نامه ای تمام مراحل اداری خود را انجام داده و بدست ایشان می رسد با یک امضا کار را تمام میکند. ضمیرناخودآگاه ما فقط تائید میکند. یک امضا و تمام.
وقتی آن صندوق که به تائید ضمیرناخودآگاه یا فرماندهی کل مغز ما رسید آنگاه برای ارسال به کائنات آماده میشود.
کائنات
آن صندوق وقتی به کائنات رسید آنگاه شروع به بررسی میشود. کائنات وظیفه اجرائی کردن دستورات را دارد. ما هر صندوقی که برای کائنات ارسال کنیم موظف است بدون چون و چرا محتویات آن را برای ما تهیه و آماده نموده و در اسرع وقت در اختیار ما قرار بدهد. کائنات با بررسی محتوای صندوق متوجه میشوند که این یک مورد کهنه و قدیمی است که بار منفی دارد. بار احساسی منفی دارد و در این شرایط و زمان فعلی تبدیل شدن آن به واقعیت برای شخص صاحب این چراغ جادو اصلا" مفید نیست. نه تنها مفید نیست بلکه بسیار میتواند خطرناک باشد. اما کائنات هم مجبور به انجام است. او هم مانند ذهن به اولویت ها می پردازد.
اما یادتان هست که محتویات آن صندوق چه بود؟ بله یک موضوع منفی که باعث دلخوری ما شده بود. ما آن دلخوری و ناراحتی را مجددا" با همان کیفیت گذشته شاید بدتر و آپدیت شده تر درخواست کرده ایم. توجه کردید چه اتفاقی افتاد؟ ما خودمان با دست خودمان همان اتفاقات ناراحت کننده را که مدت ها فکر و ذهنمان درگیر آن بود را دوباره درخواست کردیم.
حال چه اتفاقی رخ میدهد؟ روشن است. کائنات محتویات و مضمون آن صندوق را مجددا" مورد اجرا میگذارد. کائنات موظف است که دریافتی مربوط به هر صندوق را دقیقا" بدون کم و کاست به معادل فیزیکی آن تبدیل کند. الان چه اتفاقی رخ میدهد. معادل همان تجربیات ناراحت کننده ای که ما از آن اتفاق ناخوشایند داشته ایم مجددا" با کمی تغییر دوباره تکرار میشود. اینجاست که همان ضرب المثل معروف که میگوید هرچه سنگه مال پای لنگه مصداق پیدا میکند. بله اتفاقات ناراحت کننده یکی پس ازدیگری رخ خواهند داد. چرا چون ما این چنین خواسته ایم. و جالب اینجاست که این روند همچنان ادامه پیدا خواهد کرد. یعنی ما از دو طرف صدمه خواهیم دید. یکی اینکه در زمان حال حضور نداریم و همچنان باعث خرابکاری میشویم و دیگری اینکه دائما" با در گذشته بودن، صندوق های جدیدی را برای ذهن خودمان ارسال میکنیم. صندوق ها روی هم انباشته میشوند تا آنجائی که دیگر زمانی فرا میرسد فاجعه رخ میدهد.
فاجعه در حال رخ دادن است.
زمانی فرا می رسد که ذهن دیگر فقط درحال دریافت و آنالیز این صندوق ها خواهد بود. انبوه این صندوق ها ذهن را خسته می کند. ذهن دیگر قادر نیست اصلا" به زمان حال بپردازد. در حالی که وظیفه اصلی آن پرداختن و آنالیز و مدیریت زمان حال است. لذا با سرعت بیشتری این صندوق ها را بررسی کرده و بعد از زدن برچسب دارای اولویت به ضمیرناخودآگاه ارسال میکند. ضمیرناخودآگاه سیستم عجیب و پیچیده ای دارد. او به تکرار حساس است. بله وقتی اتفاقی به صورت تکرار رخ بدهد آنگاه ضمیرناخودآگاه دیگر بصورت تک به تک مهر تائید روی آنها نمی زند بلکه فله ای و گروهی برای اجرائی شدن به کائنات ارسال میکند. اینجاست که فاجعه رخ داده است. ضمیرناخودآگاه ناخودآگاهانه و بدون هیچ منظور خاصی فقط بنا به اینکه این صندوق ها تکراری هستند و محتویاتشان یکی است یک امضا کلی روی تمام آنها زده و آنها را بصورت گروهی برای کائنات ارسال میکند.
اما درکائنات وضعیت چگونه خواهد بود. کائنات تک به تک به این صندوق ها رسیدگی میکند. هر صندوق معادل اتفاقات خودش را به همراه خواهد داشت. دو صندوق حتی اگر شبیه یکدیگر هم باشند هرگز کیفیت اتفاقاتی که معادلش هستند یکی نیست. مانند اثر انگشتان ما آدم ها است. در این شرایط است که اتفاقات و رویدادهای ناگوار یکی پس از دیگری رخ میدهند. قطعا" برای هریک از ما پیش آمده که گاهی بصورت زنجیر وار رویدادهای ناخوشایند را تجربه کرده ایم. اما شاید هیچ وقت از خودمان نپرسیده ایم که چرا این اتفاقات پشت سر هم رخ میدهند؟
نتیجه
الان دیگر تا حدود زیادی مشخص شد که تغییر اولویت ها در ذهن ما، چه بر سر ما در زندگی خواهد آورد؟ الان دیگر راحت تر میتوان فهمید که چرا باید اولویت های ما در ذهن خودمان موضوعات مثبت و مفید باشد. الان دیگر براحتی میدانیم که چرا نباید هرگز تحت تاثیر سخنان و رفتار منفی دیگران قرار بگیریم. الان بخوبی میدانیم که چرا نباید در گذشته یا آینده به سر ببریم.
اجازه ندهید حالتان خراب بشود. هر اتفاقی ممکن است در هر لحظه برای شما رخ بدهد. شما آن را مدیریت کنید. کنترل کنید. سعی کنید براحتی خشمگین نشوید. حسادت نکنید. مغرور نشوید. چه میدانم هر احساس و خصلت منفی و ناپسند که خودتان بهتر از من میدانید را در خودتان راه ندهید. در این صورت شما در زمان حال هستید و میتوانید آن را به بهترین شکل ممکن مدیریت کنید.
اکنون دیگر در این شرایط حال شما خوب است و ذهن شما فقط به زمان حال و امورات مربوط به آن می پردازد. الان وقت آن است که اولویت خود را تعیین کنید.
شما چه میخواهید؟
می خواهید یک کسب و کار جدید راه اندازی کنید؟
می خواهید در کسب علم و دانش موفق شوید؟
..پس چه میخواهید؟ الان وقتش است. الان شما هرچه که بخواهید اولویت شماست. خواسته ها و آرزوهای خود را با برچسب اولویت درون صندوق بگذارید و برای ذهن خود ارسال کنید. شما به زودی با این شرایط به خواسته و آرزوی خود می رسید. چون شما این چنین خواسته اید.
پایان
چرا نباید خواب خود را برای دیگران بازگو کنیم و چرا نباید خوابمان را تعبیر نمائیم؟
معمولا" عموم مردم عادت کرده اند که بلافاصله پس از بیدار شدن ازخواب، خوابشان را برای اطرافیانشان تعریف میکنند. در این میان هرکسی نظری دارد. گاهی هم سراغ گوگل رفته و خواب خود را تعبیر میکنند.
اما نکته جالب اینجاست که هرکسی نظری دارد. شوربختانه نظرات منفی هم در این میان، کم نخواهد بود.
هنگام تعبیر خواب، ممکن است تعبیری ناخوشایند را دریافت کنیم.
شاید بپرسید که خوب این چه اشکالی دارد؟ ما متوجه میشویم که تعبیر خوابمان چیست و خود را برای آن آماده میکنیم.
متاسفانه باید بگویم که اصلا" موضوع این نیست. بلکه موضوع بر سر ضمیرناخودآگاه است. ضمیرناخودآگاهی که نماینده قدرت بی انتهای خداوند در وجود ماست. ضمیرناخودآگاهی که وظیفه دارد هر آنچه را که از طرف ما دریافت کند، دقیقا" به معادل فیزیکی آن تبدیل نماید.
وقتی که ما خوابی میبینیم که تعبیر ناخوشایندی دارد آنگاه بلافاصله یک پیام منفی وارد ذهن ما میشود. این پیام به ضمیرناخودآگاه ارسال شده و احساسی معادل آن در ما ایجاد میشود.
احساسات ما عامل پدیدار شدن کیفیت خوب یا بد در زندگی ما هستند. وقتی احساس ما خراب شد آنگاه باید منتظر تجربهی یک اتفاق ناخوشایند باشیم.
اما این فرآیند چگونه رخ میدهد؟
وقتی که ما متوجه میشویم که تعبیر خوابمان قشنگ نیست، آنگاه این پیام ناخوشایند که حاکی از یک رویداد تلخ است وارد ضمیرناخودآگاه میشود. ضمیرناخودآگاه ما بدون آنکه بداند و بفهمد که این اتفاق به سود ما است یا به ضرر ما، بلافاصله آن را به کائنات عالم ارسال خواهد نمود.
ضمیرناخودآگاه با ارتباط عجیب و دقیقی که با کائنات عالم دارد، این پیام منفی را به کائنات میفرستد. کائنات هم بر اساس قانونمندی خودش، موظف است که این پیام احساسی منفی را تبدیل به معادل فیزیکی و عملی آن بکند.
این فرآیند آنقدر دقیق و پیچیده است که ذهن ما از درک آن عاجز است. فقط در همین حد میدانیم که کائنات بر اساس قانونمندی های دقیق خودش، هر پیام احساسی مثبت یا منفی را دقیقا" به معادل خودش تبدیل کرده و بر سر راه زندگی ما قرار میدهد.
در سوره مبارکه زلزال آیات هفت و هشت، به زیبایی تمام به این نکته اشاره شده است. آنجا که می فرماید:
فمن یعمل مثقال ذره خیرا" یره و فمن یعمل مثقال ذره شرا" یره...
شاید بتوان معنای این آیه مبارکه را به قانونمندی کائنات عالم که توسط خدای مهربان آفریده و بنا شده است تعمیم داد. چرا که این قانونمندی فوق العاده دقیق است. به طوری که هرکسی دقیقا" به اندازه پیام احساسی مثبت یا منفی که خودش از طریق ضمیرناخودآگاهش به کائنات ارسال کرده است، معادلش را دریافت خواهد نمود[...]
احساس و کیفیت اتفاقات زندگی
آیا تا به حال برایتان این سوال پیش آمده که چرا گاهی اوقات در مسافرت، اتفاقات ناخوشایندی را تجربه میکنیم. گاهی هم بدون برخورد با یک مورد اتفاق ناگوار، به مقصد میرسیم؟
پاسخ سوال، "احساس" است. بله. آنگاه که احساس خوب و مثبتی مُبتنی بر آرامش و شادی داشته باشید قطعا" کیفیت اتفاقات زندگی شما به بهترین شکل ممکن رخ میدهند.
برعکس، وقتی احساس شما منفی است که میتواند شامل، غم و اندوه، خشم و عصبانیت و کینه بوده باشد آنگاه روند اتفاقاتی را که تجربه میکنید ناخوشایند و ناگوار خواهند بود.
اما این اتفاقات چگونه رخ میدهند؟
در اینجا به صورت خیلی مختصر به طوری که از حوصله شما خارج نباشد به دلایل آن میپردازم تا با رعایت کردن آنها، ان شاءالله همیشه اتفاقات زندگی شما زیبا و رضایت بخش برایتان رخ بدهند.
هر کاری که باعث بشود حال ما خراب شود آنگاه احساس ما خراب و منفی خواهد شد. کارهایی مثل دروغ گفتن، حسادت، مجادله و گفتگوهای بیثمر، خشم و عصانیت، کینه و دشمنی، همگی موجب ایجاد احساس منفی در ما خواهند شد.
وقتی احساس منفی بوجود آمد ( نشانه آن خراب شدن حال ماست) آنگاه این احساس از طریق ضمیرناخودآگاه ما به کائنات ارسال میشود. این فرآیند در کسری از ثانیه رخ میدهد.
کائنات با دریافت احساس منفی از طرف ضمیرناخودآگاه ما، بلافاصله شروع به کار کرده و بصورت اتوماتیک و بسیار دقیق، کیفیت اتفاقات زندگی ما را در آینده تدارک خواهند دید.
این اتفاقات با سرعت عجیب و خارق العاده و غیر قابل تصوری انجام میشود. به طوری که مثلا" اگر شما هنگام بیرون رفتن از خانه، عصبی شده و احساستان خراب بشود، از همان لحظهای که احساستان خراب شده، شما مَشمول اتفاقات بد خواهید بود.
در کوچه یک اتفاق بد رخ میدهد. هنگام عبور از خیابان حادثهای باعث ترس و نگرانی شما خواهد شد. موتورسواری آن چنان از کنارتان عبور میکند که موجب ترس و اضطراب شما میشود. موبایلتان زنگ میخورد و هنگامی که میخواهید آن را از جیبتان در بیاورید به ناگاه حواستان پرت شده و موبایل به زمین میافتد. دیگر این مثال های منفی را ادامه نمیدهم چون خودتان موارد بسیاری را میتوانید حدس بزنید.
پس ارتباط خاص و پیچیدهای که بین ضمیرناخودآگاه ما و کائنات وجود دارد باعث بروز اتفاقات خوب یا بد در زندگی ما میشوند. به یاد داشته باشید که نوع اتفاقات عوض نمیشود. یعنی وقتی احساس شما خوب و مثبت است این طور نیست که اصلا" موتور سواری از کنار شما عبور نکند. یا موبایل شما زنگ نخورد. بلکه تمام این اتفاقات روی خواهند داد اما به شکل پسندیده و خوبی که موجب ناراحتی شما را فراهم نخواهند کرد.
وقتی شخصی با احساس منفی مثل خشم و عصبانیت به نیت مسافرت از منزل خارج میشود، از زمانی که شروع به حرکت میکند اتفاقات پیش رو به شکل ناخوشایندی برایش رخ خواهند داد. از خراب شدن ماشین گرفته تا جریمه شدن. از پنچری اتومبیل تا گم شدن وسایل و مدارک شخصی. بعبارتی اتفاقات پیش رو آبستن کیفیت بسیار ناخوشایندی خواهند بود.
حال این احساس منفی هر چقدر بدتر باشد کیفیت اتفاقات ناخوشایند و ناگواری که سر راه ما بوقوع خواهند پیوست به همان نسبت بیشتر و بدتر خواهند بود.
گاهی اوقات یک اتومبیل فقط پنچر شده و ساعتی راننده و سرنشینانش را مُعطل خواهد نمود. گاهی هم ترکیدن لاستیک موجب انحراف خودرو شده و اتومبیل با کوه و دره برخورد میکند. گاهی هم این تصادف به شکل برخورد با یک خودروی مقابل خواهد بود[...]
آدم با تماشای اخبار منفی و غم انگیز تلویزیون، موجب خراب شدن احساس خود میشود. چشمان ما محتویات برنامه تلویزیون را میبیند. سپس آنها را به ذهن و ضمیرناخودآگاه میفرستد.
ضمیرناخودآگاه طبق ماهیت خاص خودش، قدرت تشخیص خوب یا بد بودن هیچ مطلبی را ندارد. لذا هر آنچه را که توسط ضمیرخودآگاه دریافت کند آنگاه آن را چشم و گوش بسته میپذیرد.
ضمیرخودآگاه شما شامل حواس پنجگانه ( حس بینائی، حس شنوائی، حس لامسه، حس بویائی، حس چشائی) و ارتعاشات فکری ذهن شماست که در هر لحظه از ذهنتان میگذرد.
این محتویات منفی، وقتی وارد ضمیرناخودآگاه شد آنگاه ضمیرناخودآگاه موظّف است که احساس مخصوص به آن را در شما تولید کند.
وقتی محتویات یک برنامه تلویزیونی منفی ( غم انگیز و استرس زا) باشد آنگاه ضمیرناخودآگاه یک احساس منفی، مُنطبق با ماهیت آن پیام دریافتی، در شما ایجاد خواهد نمود.
به صورت خلاصه، اضطراب عبارت است از پیش بینی یک اتفاق بد در آینده! دلشورهای که هر لحظه انتظار یک اتفاق و خبر ناگوار را در آدمی تداعی میکند.
به عنوان مثال به یک خبر منفی که حامل اخبار آمار جانباختگان یک سانحه تصادف رانندگی است توجه کنید.
گوینده با آب و تاب زیاد، آمار دقیق و شرح حال کامل به همراه تصاویر ویدیوئی به شنونده و بیننده انتقال میدهد!
آیا نیاز است که ما این تصاویر و اطلاعات منفی و دلخراش را دریافت کنیم؟
با تماشای این صحنهها، احساس منفی و بدی در شخص تولید میشود. این احساس منفی باعث میشود تا ضمیرناخودآگاه ما پیامهای منفی به کائنات ارسال کند.
کائنات در هر لحظه منتظر هستند تا پیامهای ارسالی از طرف ضمیرناخودآگاه را دریافت نمایند. ضمیرناخودآگاه نمیتواند بفهمد که ما فقط یک تصویر یا یک ویدئوی ترسناک یا غم انگیز دیدهایم.
ضمیرناخودآگاه قدرت تشخیص خوب یا بد بودن این پیام ها را ندارد.
به همین خاطر هر پیامی را که دریافت میکند اگر به همراه احساس خوب یا بد باشد، آنگاه آن را به کائنات ارسال میکند.
آنگاه چه روی میدهد؟
وقتی این پیامهای منفی به کائنات رسید آنوقت کائنات وارد عمل خواهند شد.
کائنات هم مانند ضمیرناخودآگاه مُطیع مَحض است. او هم بدون دستور ما هیچ کاری انجام نمیدهد. البته او مستقیم از ما دستور نمیگیرد. بلکه او دستورات ما را توسط ضمیرناخودآگاه ما دریافت میکند. ( ضمیرناخودآگاه ما رابط بین ما و کائنات است).
وقتی کائنات یک احساس و پیام منفی را دریافت نمود شروع به کار کرده و اتفاقاتی را پیش روی ما در زندگی قرار میدهد که مطابق با همان پیامهای دریافتی باشد[...]
احساس آرام
به جرات میتوان گفت که تمامی دانشمندان و متخصصان علوم موفقیت و انگیزشی حامل یک پیام اصلی و اساسی بوده و هستند.
و آن چیزی نیست جز " داشتن احساس آرام و مثبت".
بله اگر هر آدمی بتواند همواره از یک احساس آرام و مثبت برخوردار باشد به یقین اتفاقات شگفت انگیزی را در زندگی خود تجربه میکند.
شاید شما هنوز به صورت کامل و به مدت طولانی یک احساس آرام و مثبت را تجربه نکرده باشید و باور این مطالب برایتان کمی دور از ذهن باشد.
اگر چنین است پس یکبار امتحان کنید چون این سخن من نیست بلکه پیام تمامی سخنرانان انگیزشی و متخصصان علوم موفقیت است. افرادی مانند، ناپلئون هیل. اندرو کارنگی. دیل کارنگی. کوین ترودو. آنتونی رابیز. وین دایر. جیم ران. و... که تمامی آنها در عمق گفتارشان برای رسیدن به موفقیت و خوشبختی، فقط به یک نکته کلیدی تاکید میکنند و آن ابتدا داشتن یک احساس خوب و مثبت است.
تا زمانی که شما از یک احساس خوب و مثبت برخوردار نباشید هرگز اتفاقات خوشایندی را در زندگی خود تجربه نخواهید نمود.
دلیلش هم به خاطر داشتن ارتعاشات مثبت است. هر احساس خوب و مثبت دارای یک ارتعاش مثبت است که به کائنات منتقل می شود.
کائنات موظف است که ارتعاشات دریافتی از طرف ما را گرفته و آنالیز نماید. سپس طبق ماهیت ارتعاشی آن احساسات( منفی یا مثبت) کیفیت اتفاقات زندگی ما تدارک دیده میشود.
همه ما میدانیم که تمام کائنات و عالم هستی از انرژی تشکیل شده است.
حتی افکار و سخنان ما هم از انرژی تشکیل شدهاند.
هر فکری و هر کلمهای که به زبان آورده میشود تولید انرژی میکند. این انرژی ها در قالب ارتعاشاتی به کائنات ارسال میشوند.
اول احساس خوب و بعد تجربه اتفاقات خوب
خیلی ها به اشتباه فکر میکنند که ابتدا باید شاهد بروز و رخدادن یک اتفاق خوب باشند تا آنها احساس خوشحالی کنند. اما هم اکنون دانشمندان و متخصصان تکنولوژی فکر و علوم موفقیت به این نتیجه رسیدهاند که کاملا" برعکس است.
یعنی شما ابتدا باید احساس و حال خوبی داشته باشید تا بتوانید اتفاقات خوشایند را تجربه کنید. بعبارتی اتفاقات خوشایند حاصل و نتیجه احساس خوب و مثبت شما هستند.
ممکن است هم اکنون از شرایط فعلی خودتان رضایت نداشته باشید. این دقیقا" نتیجه همان فرکانسها و سیگنالهایی است که در گذشته، شما به کائنات ارسال کردهاید و هم اکنون درحال تجربه آن هستید. افکار و سخنانی مانند، این چه وضع زندگی است. همیشه اتفاقات بد رخ میدهد. من چقدر بدبخت هستم. بدشانسی پشت بد شانسی. من دیگر خسته شده ام... و از این قبیل جملات که خودشان به تنهایی برای تولید انرژی منفی و ارسال سیگنالهای منفی به کائنات کفایت میکنند.
ممکن است بگوئید خوب یعنی الان که من هزارو یک مشکل و مسئله دارم بیایم و بخندم و خوشحال باشم؟ آنگاه دیگران به من نمیخندند و مرا دیوانه تصور نمیکنند؟
خوب دقیقا" نکته همین جاست. آیا شما میخواهید مشکلات و مسائل زندگی شما کم شده و پایان بپذیرد یا خیر؟
اگر میخواهید چنین اتفاقی رخ بدهد راه قانونی آن فقط همین است که گفتم. باید احساس خوبی داشته باشید. حالتان باید خوب باشد. احساس خوب داشتن، یک حالت درونی است. ربطی به بیرون ندارد.
یعنی اگر شما از درون میل نداشته باشید شاد باشید آنگاه هیچ چیزی موجب خنده و شادی شما نخواهد شد.
بارها اتفاق افتاده که شما دمق و غمگین بوده اید. آنگاه در یک جمع دورهمی قرار گرفتهاید. اطرافیان شما هر چه لطیفه و سخنان با مزه تعریف میکنند نمیتوانند باعث خنده شما بشوند. چرا؟
چرا بقیه از خنده ریسه میروند و شما حتی یک لبخند به لبانتان نمیآید؟
چون شما از درون احساس خوبی ندارید. چون از درون آرام نیستید. آنگاه هیچ عامل بیرونی نخواهد توانست شما را شاد کند.
برعکس آن هم درست است. اگر شما از درون احساس خوب و شادی داشته باشید آنگاه هیچ عامل بیرونی نخواهد توانست باعث ناراحتی شما بشود.
تصور کنید شما از یک احساس خوب و شادمانه برخوردار هستید. درست در همان وقت درحال رانندگی هستید. شخصی ناگهان جلوی شما میپیچد و شما مجبور میشوید که به شدت پایتان را روی ترمز فشار بدهید. در این هنگام شما نه تنها عصبانی و خشمگین نمیشوید بلکه با خودتان فکر میکنید یعنی چه مشکلی ممکن است برایش پیش آمده باشد که اینگونه با شتاب وارد خیابان شد و عبور کرد؟
اما آیا شما وقتی که از یک احساس بد و منفی برخوردار بوده باشید و ناراحت و عصبانی باشید هم در آن هنگام اینگونه با آرامش برخورد میکنید؟ آیا اینگونه با آرامش واکنش نشان میدهید یا اینکه سرتان را از پنجره اتومبیلتان بیرون برده و سخنان ناپسند نثار آن شخص بی توجه میکنید؟
پس همانگونه که ملاحظه میشود تمام این اتفاقاتی که در زندگی ما رخ میدهند همگی بستگی به احساس درونی ما دارند.
یعنی هیچ اتفاق بدی در زندگی من و شما بوجود نمیآید مگر اینکه ما ابتدا احساس بد آن را در درونمان ایجاد کرده باشیم. اتفاقات خوب هم چنین است. وقتی از یک احساس خوب و مثبت و آرام برخوردار هستید کیفیت اتفاقات زندگی هم تغییر خواهند کرد. همیشه اتفاقات خوب سر راهتان سبز میشوند.
پس احساس خوبی داشته باشید. حتی اگر بیمار هستید. حتی اگر بی پول هستید. حتی اگر خواستهها و آرزوهایتان از شما دورند. احساس خوبی در خودتان ایجاد کنید. بخندید و خوشحال باشید. تحت هر شریطی احساس خوبی داشته باشید. باور داشته باشید که کائنات نسبت به احساس شما واکنش نشان میدهند. وضعیت فعلی شما قرار نیست تا ابد ادامه داشته باشد. چون با نوع احساسات شما دچار تغییر و دگرگونی میشوند.
هیچ معجزه ای قرار نیست در زندگی شما رخ بدهد مگر اینکه خودتان ابتدا و همین الان از یک احساس خوب و با نشاط برخورد دار باشید. تا زمانی که شما حس خوبی نداشته باشید و همواره غمگین و افسرده باشید آنگاه اتفاقات ناخوشایند یکی پس از دیگری رخ خواهند داد.
مهم نیست که شما هم اکنون از چه شرایطی برخوردار هستید. مهم آن است که تحت هر شرایطی با نشاط و خوشحال باشید. هرگز اجازه ندهید احساستان خراب بشود. این احساس شماست که در قالب انرژیهای مثبت یا منفی به کائنات فرستاده میشود.
این انرژی ها معادل خودشان را جذب میکنند.
طبق تعریف علم فیزیک، انرژی از بین نمیرود بلکه از شکلی به شکل دیگر تبدیل میشود.
شما در هر لحظه درحال تبدیل انرژی هستید. شما مبدل انرژی هستید.
شما انرژی های مثبت را در قالب احساس خوبتان به کائنات ارسال میکنید و بعد در کمال ناباوری اتفاقات خوشایندی را تجربه خواهید کرد.
هرگز تحت هیچ شرایطی غم و اندوه به خود راه ندهید. یقین داشته باشید که با احساس غم و اندوه و افسردگی و نا امیدی هرگز هیچ مشکلی حل نشده است. اگر کسی تا کنون توانسته است که با داشتن احساس منفی غم و اندوه و افسردگی، مشکلاتش را حل کند لطفا" یک نمونه بیاورید.
یکی از عواملی که باعث میشود گاهی آدمها در حالت افسردگی و غم و اندوه باقی بمانند آن است که به نظر دیگران خیلی اهمیت میدهند.
مثلا" از داشتن یک مسئلهای رنج میبرند. خودشان را غمگین و افسرده نشان میدهند تا دیگران متوجه ناراحتی آنها شده و بفهمند که ایشان بی خیال نیستند!
چه لزومی دارد که دیگران بدانند شما بابت مسئله و مشکل خود ناراحت و غمگین هستید. یا بدانند که شما فلان مشکل را دارید. به دیگران چه ربطی دارد؟
زندگی شما متعلق به خودتان است. این شما هستید که کیفیت اتفاقات زندگی خودتان را رقم میزنید نه دیگران.
پس حتی اگر مشکل و مسئلهای هم دارید خودتان را شاد و خوشحال نشان بدهید. بگذارید دیگران ببینند که شما چقدر قوی و پر انرژی هستید.
آنها بعد از گذشت مدت کوتاهی متوجه خواهند شد که این انرژی مثبت شما چگونه اتفاقات خوب و خوشایند را به زندگی شما جذب کرده است.
هر چیزی معادل و شبیه خودش را جذب میکند. این قانون است. پس اگر افکار مثبت و گفتار زیبا و احساس مثبت و آرامی داشته باشید آنگاه اتفاقات خوب یکی پس از دیگری خودشان را نشان خواهند داد.
یقین داشته باشید که اتفاقات خوب و خوشحال کننده برای افراد نا امید و افسرده هرگز رخ نخواهند داد. چرا که اصلا" ماهیت آنها با غم و اندوه و احساسات منفی سازگار نیست.
اتفاقات خوب با انرژی مثبت سازگار است. با احساسات مثبت و خوب همراه میشود. پس اگر دوست دارید در آینده اتفاقات خوب و خوشایندی را در زندگی خودتان تجربه کنید از همین الان تصمیم بگیرید که هیچ وقت و تحت هیچ شرایطی اجازه ندهید احساستان خراب و منفی بشود[...]
چگونه رویدادهای ناگوار را به اتفاقات خوب تبدیل کنیم؟
اگر یک اتفاق ناگواری برایتان رخ داده و هم اکنون به شدت ناراحت و افسرده هستید، باید بدانید که عامل اصلی بوجود آمدن آن اتفاق بد خودتان هستید.
شما با احساسات منفی خودتان باعث شدید که آن اتفاق در زندگی شما پدیدار بشود. احساسات منفی مانند غم و اندوه. ناسپاسی. خشم و عصبانیت.
فرآیند این اتفاق بسیار جالب است که من بصورت خلاصه و کوتاه بطوری که حوصله شما سر نرود برایتان بازگو میکنم تا همیشه مراقب احساسات خود باشید تا هرگز اتفاق ناخوشایندی را در زندگی تجربه نکنید.
ارتباط مستقیم و پیچیدهای بین ضمیرناخودآگاه ما و کائنات وجود دارد.
وقتی که ما یک مدت طولانی در یک حالت احساسی اشتباه مانند غم و اندوه قرار میگیریم، آنگاه این احساس ما توسط ضمیرناخودآگاه، به کائنات عالم ارسال میشود.
کائنات عالم وظیفه دارند تا احساسات ما را دریافت کرده و کیفیت اتفاقات زندگی ما را در آینده بر مبنای همان احساسات چیدمان نمایند.
حالا شما تصور کنید که یک نفر به مدت طولانی از یک احساس منفی مانند غم و اندوه برخوردار بوده باشد، احساس غم و اندوه او توسط ضمیرناخودآگاهش به کائنات منتقل خواهد شد. لذا کائنات هم اتفاقاتی را در سر راه او قرار میدهد که بر مبنای آن احساسات بنا شدهاند.
جالب است بدانید که کائنات قدرت تشخیص آن را ندارد که بفهمد ما چرا ناراحت و غمگین هستیم. چرا افسرده هستیم. چرا خشمگین و عصبانی هستیم؟ او فقط به بار منفی یا مثبت احساسات ما نگاه میکند.
غم و اندوه به هر دلیلی که بوجود آمده باشد فرقی برای کائنات نخواهد داشت. کائنات طبق برنامهای که برایش ریخته شده، موظف است که کیفیت اتفاقات آتی زندگی هر شخصی را بر مبنای همان احساسات برنامه ریزی نماید.
مثال:
مادری متوجه میشود که فرزند خردسالش به یک بیماری سخت دچار شده است. خودتان حدس بزنید که آن مادر چقدر میتواند غمگین و ناراحت باشد. حق هم دارد چون فرزندش است و نمیتواند بی تفاوت باشد.
اما نکته اینجاست که آن مادر با بوجود آوردن احساس غم و اندوه و غصه خوردن، بصورت اتوماتیک باعث میشود که روند آن بیماری تشدید پیدا کند. یعنی باعث میشود که روز به روز حال فرزندش، علیالرغم درمان و مراقبتهای پزشکی، رو به وخامت بگذارد!
عجیب است مگر نه؟ بله همین طور است. وقتی آن مادر به خاطر بیماری فرزندش غمگین و افسرده میشود، شروع به ارسال پیامهای منفی در قالب احساسات منفی غم و اندوه به کائنات میکند.
کائنات هرگز نمیتواند متوجه بشود که آن مادر به خاطر فرزندش غمگین است و حق هم دارد. کائنات بر طبق وظیفه خود، کیفیت اتفاقات زندگی آن مادر را بر مبنای آن احساسات منفی چیدمان میکند. بله همین طور است. آن مادر متاسفانه شاهد رخ دادن اتفاقات بدتری میشود. چون خودش این چنین خواسته است اما نا آگاهانه.
خوب در این گونه مواقع باید چه کنیم؟
اولا" همیشه شاد و سپاسگزار باشید تا اصلا" اتفاقات ناخوشایند را دریافت نکنید.
دوما" حالا یک اتفاقی مثل اتفاق مثال بالا رخ داده شما باید تا میتوانید شاد باشید. بله شادی و خوشحالی باعث میشود تا ضمیرناخودآگاه شما به مرور زمان فریب بخورد.
اولش کمی سخت است. هم برای خود آن مادر و هم برای ضمیرناخودآگاه. چون نمیتوانند بپذیرند که با وجود بیماری فرزند دلبندش چگونه میتواند شاد و خوشحال و سپاسگزار باشد. اما راه حل دقیقا" همین است.
لطفا" در اینگونه مواقع به شدت خوشحال باشید و شادی کنید. در ابتدا ضمیرخودآگاه شما زیاد تمایلی به پذیرش این مطلب ندارد. چون آن چه را که در واقعیت میبیند با آن چه که شما میخواهید کمی متفاوت است. به همین خاطر ضمیر ناخودآگاه هم نمیتواند این مطلب را بپذیرد. چون ضمیرخودآگاه تمایلی به ارسال آن به ضمیرناخودآگاه ندارد.
اما همانطور که میدانید با تکرار میتوان ضمیرناخودآگاه را مُجاب نمود. میتوان به او یک باور جدید را اِلقا کرد. با تکرار شادی و خوشحالی و سپاسگزاری، ضمیرناخودآگاه باور میکند که شما در حال تجربه یک اتفاق خوب هستید. یک اتفاق خوشایند که باعث شده شما شاد و خرسند باشید.
ضمیرناخودآگاه بعد از متقاعد شدن، این احساس مثبت و شاد شما را به کائنات ارسال خواهد کرد. به کائنات پیام میدهد که این شخص در حال شادی و پایکوبی است. پس طبق قوانین کائنات او باید یک اتفاق خوب را تجربه نماید. زیرا که فقط در زمانی که یک اتفاق خوب رخ داده باشد آدمی خوشحال و شاد است.
با عقل هم جور در میاید که آدمی فقط در هنگامی که یک اتفاق خوشایندی را تجربه کرده باشد خوشحال باشد و شادی کند. دریافت خبرهایی مانند برگشتن سلامتی به یک بیمار، برنده شدن در مسابقات ورزشی یا علمی، برنده شدن در قرعه کشی و هزاران اتفاق خوب دیگر موجب شادی و خوشحالی ما میشوند.
پس هر وقت(خدا نخواسته باشد) یک رویداد ناخوشایند برای شما یا یکی از نزدیکان و بستگانتان رخ داد، بلافاصله ایشان را متقاعد کنید که مراقب باشند که احساسشان خراب و منفی نشود. البته ممکن است کسی یکی از عزیزان خود را از دست داده باشد. منظورم این نیست که بعد از فوت مثلا" پدر بزرگ باید شادی و پایکوبی نمود نه. بلکه در این مورد خاص، باید مراقب بود تا احساس منفی غم و اندوه آنقدر زیاد نشود که مجددا" شخص، یک اتفاق ناگوار دیگر را تجربه نماید. چون اتفاقات بد، اتفاقات بد را به دنبال خواهند داشت و اتفاقات خوب هم اتفاقات خوب را جذب خواهند نمود.
اما زمانی مثلا" یکی از بستگان یا نزدیکانتان بیمار است، آنگاه به شدت مراقب باشید که ایشان و شما وارد فاز منفی غم و اندوه و غصه خوردن نشوید. اینجا دیگر باید شما شاد باشید. بخندید. جُک و لطیفه تعریف کنید. آهنگ شاد گوش کنید. ( به گفته های بعضی ها که ممکن است بگویند، ای بابا تو این شرایط که فلانی بیمار است تو درحال بگو بخند و شادی هستی؟ شما اهمیت ندهید. شما سعی کنید احساس خوب و مثبتی را در خود و اطرافیانتان ایجاد کنید. احساس خوب شما مسری خواهد بود و انرژی آن به دیگران هم منتقل میشود. شما با داشتن احساس مثبت خواهید دید که نتیجه کارها و اتفاقات چقدر زیبا و خوشایند تمام خواهند شد.
مثلا" در ذهن خودتان تصور کنید که بیمار شما به زودی سلامتی خود را بدست آورده است. این تجسمات ذهنی باید به همراه آن احساس خوب و شاد شما همراه باشد. اصلا" انگار نه انگار که یک بیمار روی تخت بیمارستان یا در منزل شما بستری است.
شاید بعضی ها بگویند که محمد صاحبی مَشاعر خود را از دست داده و خودش هم نمیداند که چه چیزی مینویسد. اما باید بگویم که این عین حقیت است.
من خودم بارها این موضوع را تجربه نمودهام. اگر تجربه آن را نداشتم و ایمان کافی به آن نمیداشتم هرگز شروع به نوشتن این مطالب نمیکردم.
من خودم چون ایمان کامل به این مطالب دارم پس همیشه مراقب هستم که تحت هیچ شرایطی احساسم خراب و منفی نشود. چون ایمان دارم اگر احساسم خراب و منفی بشود، آنگاه باید منتظر یک اتفاق ناگوار باشم.
شما هرگز حادثه و رویداد ناگواری را تجربه نخواهید کرد اگر، همواره از یک احساس خوب و با نشاط برخوردار باشید.
احساس غم و اندوه، به هر دلیلی که باشد باعث خواهد شد که شما در آینده اتفاقات ناگواری را تجربه کنید[...]
تعداد صفحات : 15