
همیشه آرام باش اگر می خواهی بزرگی را تجربه کنی
به یاد داشته باش که بزرگترین اقیانوس جهان هنوز هم آرام است.
همیشه آرام باش اگر می خواهی بزرگی را تجربه کنی
به یاد داشته باش که بزرگترین اقیانوس جهان هنوز هم آرام است.
آیا اتفاقات به ظاهر ناگوار، واقعا" بد هستند؟
باید گفت که خوشبختانه در کائنات اتفاق بد وجود ندارد! هرچه هست رویداد خوب است. اما گاهی اوقات کائنات برای متوقف کردن ما، مجبور میشود از رویدادی به ظاهر ناخوشایند استفاده کند. چون رویدادهای خوب برای ما آدمها در زندگی به مانند چراغ سبز است. در حالی که رویدادهای به ظاهر ناخوشایند، حکم چراغ قرمز را دارند.
ما از آینده خود اطلاعی نداریم و فقط میتوانیم با سخنان، افکار و احساسات خوب و مثبت خود، روند کیفیت اتفاقات زندگی خودمان را خوب رقم بزنیم. همین.
اما کائنات اشراف کامل بر روی زندگی حال و اتفاقات گذشته و آینده ما دارند. کائنات روند زندگی ما را تحت کنترل دارند و آنرا با دقت مانیتور میکنند. وقتی ما حامل سخنان، افکار، و احساسات منفی بوده باشیم،آنگاه در مسیر اشتباه قرار گرفته ایم.
کائنات وقتی ببیند که ما از مسیر درست و اصلی خارج شدهایم، آنگاه خود دست به کار میشود. مانند رانندهای که قوانین راهنمائی و رانندگی را به شدت زیر پا میگذارد. آنگاه پلیس مجبور خواهد شد به شیوه خود وی را متوقف نماید تا بیشتر از این به خود و دیگران صدمه وارد نکند. (هر جریمه، نتیجه و بازتاب اعمال ماست تا جلوی تکرار اشتباهات ما گرفته بشود).
رفتار کائنات هم با ما چنین است. اگر رویداد به ظاهر ناخوشایندی مانند تصادف، بیماری، به سرقت رفتن اتومبیل، گم شدن بعضی از وسایل، خراب شدن اتومبیل در جاده، و هزاران مورد دیگر که ممکن است در زندگی هریک از ما پیش بیاید. تمام آنها نشانه هستند. نشانه هایی از دست به کار شدن کائنات برای اینکه ما بیشتر از آن در مسیر اشتباه قرار نگیریم و بیشتر از آن به خود و دیگران صدمه نزنیم.
شاید بتوان گفت، هر عملی که با قوانین کائنات خداوند مغایرت داشته باشد گناه محسوب میشود. یا هر عملی که موجب وارد شدن صدمه به خود یا دیگران بشود، گناه خواهد بود.
با این حساب، حتی انداختن زباله در کوچه و خیابان هم میتواند گناه محسوب شود. و قسمت جالب داستان اینجاست که هر گناهی یک مجازات مخصوص از طرف کائنات برای ما به همراه دارد.
اما باز هم این مجازات نیست. بلکه یک اهرم ترمز است. وقتی ما به یک مدت طولانی در یک مسیر خطا قرار میگیریم و خودمان هم میدانیم که این راهی که در حال طی کردن آن هستیم اشتباه (گناه) است، و باز همچنان در ادامه آن اصرار داریم، آنگاه کائنات دست به کار میشود و جلوی حرکت ما را میگیرد.
ما خودمان در درون خودمان بهتر از هر کسی میدانیم که داریم چه کار میکنیم. دیگران فقط ظاهر زندگی و کارهای ما را میبینند. اما این خود ما هستیم که به درستی میدانیم در چه مسیری حرکت میکنیم.
با این حساب هر رویداد به ظاهر ناگواری در اصل یک اهرم ترمز است برای اینکه ما بیشتر از آن ادامه ندهیم. حالا چه چیزی را ادامه ندهیم، آن را دیگر هر کسی خودش بهتر از همه میداند!
برای روشن شدن مطلب لطفا" به این مثال توجه بفرمائید:
کودکی چهار دست و پا خودش را به وسط حیاط رسانده است. به کنار حوض میرود. نزدیک شده و با دیدن درخشش آب به طرف آن جذب میشود. کمی بعد نزدیک تر شده و دستانش را به سمت آب دراز میکند.
همین طور که مشغول بازی است به یک مرتبه تعادل خودش را از دست میدهد و به داخل حوض سقوط میکند.
مادر در آشپزخانه مشغول آشپزی است. صدای تلویزیون هم زیاد است. اصلا" متوجه عدم حضور کودک نمیشود. حتی صدای افتادن او داخل حوض و گریههایش را هم نمیشنود.
کودک در حال دست و پا زدن در حوض است که ناگهان خانم همسایه زنگ در خانه را به صدا در میآورد. مادر از آشپزخانه حرکت کرده و برای باز کردن درب به حیاط میآید. اما با دیدن کودکش در وسط حوض، وحشت زده به سمت او حرکت میکند. کودک را از داخل آب بیرون میکشد و او را از مرگ حتمی نجات میدهد.
نمیخواهم احساسات شما را تحریک کنم. آن کودک زنده میماند اما مادر وی، گویا یک بار جان به جان آفرین تسلیم کرده و دوباره زنده میشود.
پرده دوم این نمایش را ببینیم:
کودک از جلوی چشمان مادر دور میشود. خودش را به حیاط رسانده و نزدیک حوض آب میشود. مادر متوجه عدم حضور کودک شده و سریع خودش را به حیاط میرساند. (چون اشراف لحظه به لحظه به روند رویدادهای زمان حال دارد). در حالی که کودک دستانش را داخل حوض آب کرده و با آب بازی میکند او را بغل کرده و از حوض دور میکند.
کودک شروع به گریه و زاری میکند. به نوعی میگوید، ای مادر سخت دل، برای چه نمیگذاری من بازی کنم. بازی کردن با آب چقدر لذت بخش است. مادر اجازه بده من بازی کنم. تو چطور مادری هستی که راضی نیستی کودک تو از بازی کردن لذت ببرد و شاد باشد!
اما مادر به اندکی گریه و بی تابی کودک توجهی نمیکند و او را از حوض دور میکند. برای چه این کار را میکند. مگر مادر دوست دارد ناراحتی و گریه کودک دلبندش را ببیند؟
اتفاقا" چون مادر، فرزند دلبندش را دوست دارد او را از حوض دور میکند. او راضی میشود اندکی کودکش گریه و بی تابی کند اما اتفاق غیرقابل جبرانی را شاهد نباشد. این دوست داشتن، مهر و محبت و علاقه واقعی است.
اتفاقات و حوادث زندگی ما هم چنین هستند. خداوندی که مهربان تر از پدرو مادر است برای ما، همیشه مراقب ماست. اتفاقات به ظاهر ناگوار در دل خود خیری بزرگ دارند که ما از آن قطعا" بی اطلاع هستیم.
مثلا" یکی از دوستان من قرار بود به مسافرت برود. چند روز قبل از مسافرت تصادف کرد. یک اتومبیل از پشت سر به او زد. او هم از جلو به یک اتومبیل دیگر زد. دیگر خودتان تصور کنید چه وضعیتی پیش آمده است.
این اتفاق به ظاهر رویداد ناخوشایندی محسوب میشود. اما اینطور نیست. اگر ما از اتفاقات و حوادث آینده اطلاع داشتیم قطعا" متوجه میشدیم که در این مسافرتی که قرار بود این دوست من داشته باشد خطرات جبران ناپذیری وجود داشته است.
کائنات با علم و آگاهی از اتفاقات و رویدادهای آینده، مانع ادامه کار ما میشود. کائنات به خوبی میداند که اگر این دوست من به آن مسافرت میرفت چه خطری در کمینش بود. لذا با یک تصادف، کاری میکند تا این دوست من حداقل تا دو هفته نتواند اتومبیل خود را جا به جا کند.
کائنات به زور و اجبار جلوی اشتباه ما را میگیرد. اما گاهی اوقات ما شاکی میشویم. از زمین و زمان گله و شکایت میکنیم. این چه وضعی است. همش بد بیاری. همش تصادف. همش ضررو زیان.
هرگز این طور فکر نکنید. هر اتفاق به ظاهر ناخوشایندی در دل خود برای شما خیری بزرگ در بر دارد. به کائنات اعتماد کنید.
ما نمیتوانیم اتفاقات آینده را پیش بینی کنیم. پس باید به کائنات اعتماد کنیم. هر بیماری، هر تصادف، هر رویدادی به ظاهر بد، در آخر به نفع ما تمام خواهد شد.
وقتی رویدادی به ظاهر ناخوشایند برایتان رخ داد صبور باشید. سکوت کنید و تسلیم باشید. تسلیم کائنات باشید. در تسلیم آرامش هست. تسلیم یعنی راضی بودن به خواست و مشیت کائنات خداوند. کائناتی که خداوند خلق کرده و خود آن را مانیتور میکند.
پس از هر رویداد هر اتفاق به ظاهر ناخوشایندی هرگز نباید از واژه "چرا" استفاده کنیم.
هرگز از وازه چرا استفاده نکنید. زیرا این چرا به معنی اعتراض است و کائنات به شدت با اعتراض مخالف هستند. راضی و تسلیم محض باشید تا آرامش را احساس کنید.
کامیابی و رستگاری در تسلیم شدن و رضایت محض در برابر قوانین کائنات خداوند است. وقتی رضایت داشته باشی آنگاه خوشنود خواهی بود. خوشحال خواهی بود. آرامش خواهی داشت. آنگاه خواهی دید که این اتفاقات به ظاهر ناخوشایند در دل خود چه ارمغان ارزندهای برای تو داشته است.
فقط باید به کائنات خداوند اعتماد کنی و همیشه راضی و سپاسگزار باشی.
تا زمانی که شما راضی و خوشنود باشید روند اتفاقات به نفع شما پیش خواهد رفت. اما فقط کافیست که از در اعتراض و ناسپاسی و گله و شکایت بر بیائید آنگاه به نوعی با کائنات رو در رو شده اید.
وقتی از واژه چرا استفاده کرده و لب به اعتراض میگشائید آنگاه کائنات هزارو یک دلیل برای این اتفاق برای شما ردیف میکند.
چرا این تصادف برای من رخ داد. چرا من؟
کائنات هم هزارو یک دلیل بر این اعتراض پش روی ما قرار میدهند؟
چون تو بی عرضه هستی. چون حواس پرت هستی. چون اشتباهات زیادی داشتی. چون تو بی لیاقت هستی. تو شایسته تجربه اتفاقات خوب را نداری!
به این ترتیب با اطلاعاتی که ضمیرناخودآگاه ما دریافت میکند به این باور میرسد که واقعا" ما یک آدم بی لیاقتی هستیم و باید هر لحظه یک حادثه ناگوار را تجربه کنیم[...]
من عنوان موضوعِ این مطلب را، چگونه انتقاد پذیر باشیم قرار ندادم، زیرا این جمله ممکن است برای خیلیها خوش آیند نباشد. یعنی چه که ما همیشه باید انتقاد پذیر باشیم! یعنی دیگران هرچه دلشان خواست به ما بگویند و هر کاری دلشان خواست انجام بدهند و ما فقط پذیرا باشیم. نه اصلا" منظورم این نیست.
لذا به همین خاطر برای اینکه شما با خیالی آسوده تر این مطلب را بخوانید، نام آن را گذاشتم چگونه اشتباهات خود و انتقاد دیگران را مدیریت کنیم؟ یعنی اینکه ما با چه روشی میتوانیم کاری کنیم که نه تنها اشتباهاتمان تکرار نشوند بلکه آن اشتباهات موجب صدمه دیدن خودمان و دیگران نشده و باعث بروز توبیخ، سرزنش، یا احیانا" توهین و تحقیر نشوند.
ما یک من درونی داریم و یک من بیرونی.
من درونی ما همان کسی هست که ما دوست داریم باشیم و فکر میکنیم که هست. اما من بیرونی دقیقا" همون کسی است که همین الان هست.
من درونی را ما میبینیم و من بیرونی را دیگران میبینند. به عبارتی من بیرونی ما، شکل ظاهری عمل کرد ما محسوب خواهد شد. حرف زدن، رفتار، نوع لباس پوشیدن و آرایش و هر چیزی که از بیرون مشخص میباشد را من بیرون میگویند.
من درون و من بیرون همیشه با هم در جدال هستند. اما دلیل این کشمکش و جدال چیست؟
همواره یک تصور و باوری ما از خودمان در درونمان داریم و فکر میکنیم که ما آن هستیم و برمبنای آن، از دیگران انتظار رفتار و عکس العمل داریم.
در حالی که دیگران یک بینش و نگاهی از بیرون به ما دارند. آن نگاه و بینش و باور آنها بر مبنای همان چیزی هست که از رفتار بیرونی ما میبینند. یعنی همان من بیرونی ما.
آنها بر اساس آن من بیرونی نظر میدهند. به نظر آنها، ما همان من بیرونی هستیم. بر مبنای همان با ما رفتار میکنند. آنها من درونی را نمیبینند.
من درونی و من بیرونی ما همیشه با هم در جنگ هستند.
من درونی میگوید، من این هستم و من بیرونی میگوید نه تو این نیستی، تو همان کسی هستی که دیگران میبینند. (که البته واقعیت هم همین است).
به همین خاطر وقتی دیگران بر مبنای آن من بیرونی، با ما رفتار کردند، آنگاه به من درونی بر خواهد خورد. ناراحت میشود چون به نظر او در حقش اجهاف و بی عدالتی رخ داده است. ناراحت و غمگین و افسرده میشود.
ضمنا" زور من درونی به من بیرونی نمیرسد. چون دیگران من درونی ما را نمیبینند. من درونی را فقط خود ما میبینم. دیگران به آن هیچ دسترسی ندارند.
اغلب دلخوریها و سو تفاهمها به همین خاطر رخ میدهند. وقتی دیگران نسبت به ما اظهار عقیده کردند و نظر واقعی خودشان را بر اساس یافتههای بیرونی ما اظهار نمود آنگاه به ما بر میخورد. مقاومت میکنیم. میگوئیم نه من این نیستم. شما دارید در مورد من اشتباه قضاوت میکنید.
اما دیگران هم به شدت روی عقیده خودشان ایستادگی میکنند. آنها هم مقاومت میکنند. چون بر اساس مشاهدات بیرونی خودشان نظر میدهند و تصمیم میگیرند.
اما اکثر اوقات این من بیرون هست که برنده این مبارزه خواهد شد. در آخر من درون کوتاه میآید. اما این کوتاه آمدن باعث سرخوردگی میشود. باعث شکسته شدن باور ما خواهد شد. عزت نفس ما پائین خواهد آمد. چون ما بر اساس تصاویر و باورهای درونی خودمان زندگی میکنیم، نه آن باوری که دیگران از ما دارند.
ما به باورها و نگاه دیگران هیچ دسترسی نداریم. نمیدانیم که که دقیقا" آنها از ما چه تصوری دارند . لذا نمیدانیم که آنها دقیقا" دوست دارند ما چه شکلی باشیم یا چگونه رفتار کنیم!
اما ما از درون خودمان آگاهی داریم. میدانیم چه هستیم. میدانیم چه میخواهیم. میدانیم در چه زمینی ایستادهایم. زمین باتلاقی و یا زمین خشک.
در بیابان هستیم یا در جنگل. ما خودمان از درون خودمان آگاهی داریم.
به همین خاطر هست که در مقابل نظر دیگران واکنش نشان میدهیم. نظر و عقیده آنها را که در اصل بر اساس من بیرونی خود ما میباشد را قبول نکرده و مقاومت میکنیم. و این مقاومت منجر به جنگ و در نهایت شکستن خواهد شد.
در این جنگ اگر من درونی پیروز بشود، همه چیز ایده آل خواهد بود. اما وقتی من بیرونی برنده شد آن وقت علاوه بر اینکه آن دلخوری سر جای خودش پابرجاست بلکه یک سرخوردگی و عقده روانی هم به آن اضافه خواهد شد.
اکثر اوقات ما نمیخواهیم بپذیریم که من بیرونی برنده بشود. برنده شدن من بیرونی را به نوعی برای خودمان، کسر شان تلقی میکنیم. میگوئیم نه این من نیستم. من همان هستم که در ذهن خود به تصویر کشیدهام. در حالی که واقعا" ما آن کسی هستیم که من بیرونی میگوید چون آن بازتاب و آینه من درونی است و باور و پذیرش این موضوع کمی دشوار است.
من بیرونی تمام مشخصات اکنون ما را ارائه مینماید. در حالی که من درونی همان کسی که در گذشته بودیم و یا در آینده خواهیم بود را به ما نشان میدهد. آن کسی را نشان میدهد که ما دوست داریم باشیم نه آن کسی که هستیم.
با این حساب، حق با من بیرونی است. باید حق را به او داد. چون او در زمان حال قرار دارد. مردم بر اساس زمان حال با ما برخورد و قضاوت میکنند. مردم از گذشته و آینده ما اطلاع دقیق و کاملی ندارند. مردم همان کسی را که در حال حاضر برایشان قابل دیدن است مورد انتقاد و یا پذیرش قرار خواهند داد.
حال ما با تائید به آنها بگوئیم که در مورد ما اشتباه میکنند. من آن آدمی که شما فکر میکنید نیستم. من در گذشته افتخارات زیادی کسب کرده ام. من در مدرسه و دانشگاه نمرات خوبی کسب کرده ام. رانندگی من عالی است. من میهمان نواز هستم. من بذله گو و خوش مشرب هستم. من و الی آخر...
شوربختانه دیگران نه این ها را میدانند و نه میبینند.
این موضوع بسیار مهم است که بدانیم آنها همین الان ما را مشاهده میکنند. چون مشاهدات آنها در مورد ما، دقیقا" مربوط به زمان حال ما میشود.
لذا همان چیزی که هم اکنون در حال رو کردن آن هستیم مهم است. نه آن چیزی که قبلا بودیم یا در آینده احیانا"خواهیم بود.
پس بیائید من درونی خودمان را آرام کنیم. به او بگوئیم که تو برای شخص من کار میکنی. تو تحت نظر شخص من هستی. تو اصلا" نباید با من بیرونی کاری داشته باشی. اجازه بده او کار خودش را انجام بدهد و تو هم کار خودت را بکن.
تو بعدا در خفا و پنهانی نظرات خودت را فقط به خودم بگو. تو نباید با دیگران ارتباط داشته باشی. تو کاملا" خصوصی و سِکرِت هستی. دیگران نباید به تو دسترسی داشته باشند.
بعد از آرام کردن من درونی و به عبارتی خوابانیدن او، باید برویم سراغ من بیرون.
به او بگوئیم که خوب حرف حساب تو چیست؟ حالا به شکلی واضح و روشن بیان کن.
سپس وی شروع به حرف زدن و اظهار عقیده خواهد نمود. او دقیقا" همان مطالبی را خواهد گفت که در ما وجود دارد و دیگران به وضوح میبینند. همان چیزهائی که الان ما هستیم. او در مورد زمان حال و اکنون صحبت میکند و نظرش هم کاملا درست میباشد چون بر اساس مشاهدات واقعی وجود بیرونی ماست.
نمیخواهم بگویم که نظر من درونی اشتباه است. اما نظر من درونی بیشتر یک تئوری و نظریه است تا یک واقعیت قابل مشاهده در بیرون.
نظرات و تئوریهای او میتواند در آینده به من بیرونی منتقل بشود. اما الان آن چیزی که وجود دارد من بیرونی است. دیگران در حال مشاهده من بیرونی هستند نه من درونی.
لذا باید بر اساس نظرات من بیرونی رفتار کرده و با دیگران ارتباط برقرار نمائیم.
به من بیرونی احترام بگذارید. نظراتش را سریع رد انکار یا رد نکنید. اجازه بدهید او هم برای خودشون محلی برای عرض اندام داشته باشد. او حرف بدی نمیزند.
او میگوید اگر دیگران تو را شلخته میدانند، نباید دلخور بشوی چون واقعا" شلخته هستی. چون آنها به وضوح میبینند که تو شلختهای. چون لباس هایت را در کمد لباست آویزان نمیکنی و هر کجای اتاق که شد همان جا پرت میکنی. اگر این نشانه شلختگی نیست پس نشانه چیست؟
یا مثلا وقتی میگویند که تو آدم با انضباطی نیستی نباید ناراحت بشوی. با یک نگاه گذرا به وضعیت زمان حال خودتان، متوجه خواهید شد که من بیرونی اشتباه نمیکند. آنگاه باید قبول کنید چون واقعا آدم مرتب و منضبطی نیستید. چرا که این کار را با دیر حاضر شدن در محل کار یا سر کلاس درس به خوبی نشان میدهید.
من درونی میگوید من اصولا آدم با کلاس و منظمی هستیم. این وصلهها به من نخواهد چسبید. من درونی همیشه نکات مثبت ما را میبیند و به ما گوشزد میکند. میگوید تو این هستی. نه آن کسی که دیگران ابراز میکنند. آنها اشتباه میکنند. آنها میخواهند تو را ضایع کنند.
اما من بیرونی میگوید که تو واقعا" غیر منظم هستی. چون دیر سر کار یا سر کلاس حاضر میشوی. خوب باید بپذیری چون دیگران در حال مشاهده این شرایط و وضعیت فعلی تو هستند. چطور از من انتظار داری که این موضوع را پنهان کنم. اینها سخنان منطقی و واقعی، من بیرونی است.
خوب همانطور که میبینید دیگران بر اساس من بیرونی ما در مورد ما قضاوت میکنند. پس باید چه کرد؟. چگونه من درونی و من بیرونی را باهم هماهنگ کنیم تا این کشمکشها وجود نداشته باشد.
باید در زمان حال باشیم تا بتوانیم سخنان من بیرونی را فهمیده و با آن هماهنگ بشویم. زمان گذشته و آینده متعلق به من درون است . منظور این نیست که من درون اصلا" با زمان حال کاری ندارد، چرا در زمان حال هم حضور دارد اما او همیشه متاثر از گذشته و آینده ما است. بیشتر دوست دارد به مستندات گذشته و آینده در مورد ما اشاره کند.
لذا با بودن در زمان حال میفهمیم که من بیرون چه میگوید. من بیرون میگوید که تو اخیرا" دیر در محل کار خود حاضر میشوی و این یک اشتباه است. مدیر و رئیس شرکت، از این بابت ناراحت و دلخور است.
یا مثلا" دانش آموزی را تصور کنید که دیر به مدرسه میرود.
معلم و ناظم حق دارند اعتراض کنند. و اگر این تاخیر ادامه دار باشد قطعا" همراه با توبیخ خواهد بود. حالا شما هر چقدر هم دنش آموز درس خوانی باشید، اصلا" مهم نیست و این دیر رفتن به مدرسه را توجیح نخواهد کرد. این بی انضباطی را موجه جلوه نخواهد داد..
خوب و درس خوان بودن شما، مربوط به من درون شماست. اما تذکرها مربوط به من بیرون است. من بیرون گوشزد کرده و میگوید که تو داری اشتباه میکنی. این دیر اومدن به سر کار واست میتونه دردسر ساز بشه. نباید از حرفای رئیس شرکت ناراحت بشی. به جای اون باید بیشتر حواست رو جمع کنی که به موقع سر کار خودت حاضر بشی.
اکثر اوقات ما بر اساس نظرات و عقاید من درون زندگی میکنیم. و این بزرگترین اشتباه ما محسوب میشه.
من درون همیشه در گذشته وآینده هستش. من درون همیشه در رویاها سیر میکند. اما زندگی واقعی ما یک رویا نیست. ما وقتی در حال رد شدن از خیابان هستیم اون رویا نیست. اون یک واقعیت هستش.
یا وقتی داریم توی یه شرکت کار میکنیم اون رویا نیست یه واقعیته. اگه اشتباه کنیم حتما ممکن به خودمون یا دیگران صدمه بزنیم.
زندگی در زمان حال جریان داره. زندگی در زمان حال معنا پیدا میکنه. و من بیرون همش میخواد اینو بگه. میخواد بگه که به زمان حالت توجه کن. افکار و نظرات مربوط به گذشته و آینده خودتو که مربوط به من درون میشه رو بزار واسه تنهایی خودت. وقتی از کار یا دانشگاه برگشتی خونه اونجا در موردش فکرکن.
اما الان موقع انجام کار واقعی هستش. هیچ تصور و خیالی در کار نیست. الان باید این کاری که بهت محول شده رو به بهترین وجه ممکن انجام بدی. وگرنه به خودت و دیگران صدمه میزنی.
خوب وقتی نتونی کار دیگران رو که بهت محول شده به خوبی انجام بدی، اونوقت باعث میشی که به دیگران خسارت وارد بشه. اونا حق دارن ناراحت بشن. از کوره در برن و اعتراض کنن. بعد خودتم آسیب میبینی. بهت توهین میشه. توبیخ میشی. حتی ممکن از کار خودت اخراج بشی.
پس راه حل اینه که در زمان حال حضور داشته باشیم. تسلیم کامل زمان حال باشیم. اجازه بدیم اوضاع رو من بیرون مدیریت بکنه.
وقتی دیگران انتقاد میکنن سریع واکنش نشون ندیم. کمی آروم باشیم. بقول دکتر اکهارت تولی، کمی سکوت کنیم. اون لحظه، من درون میخواد حرف بزنه. من درون میخواد اظهار نظر کنه.
خوب با این توضحیاتی هم که دادم مشخص شد که من درون حرف حسابش چیه. پس کمی سکوت باعث میشه که من درون آروم بشه. وقتی رفت نشست سر جاش اونوقت به حرفای من بیرون گوش میکنیم.
ببینیم من بییرون چی میگه. آیا حرفای شخصی که داره نسبت به ما انتقاد میکنه رو میپذیره یا نه. چون میدونید که من بیرون کاملا عقلانی و منطقی رفتار میکنه و نظر میده.
با کمی آرامش و سکوت میبینم که من بیرون میگه: خوب این شخص داره میگه که شما ماشین خودتون رو روی پل پارک کردید و باعث شدید برای من مشکل بوجود بیاد.
بعد در ادامه من بیرون میگه: خوب حق با اونه. تو باعث شدی اون توی درد سر بیفته. پس بلافاصله ضمن عذرخواهی باید ماشیتنو از روی پل برداری. بدون اینکه ناراحت و دلخور بشی.
یا رئیس شرکت به کارمندش میگه تو اخیرا خیلی دیر سر کار حاضر میشی. این برای من قابل تحمل نیست. خوب اون حق داره. روی کارش برنامه ریزی کرده. اونم باید در مقابل دیگران پاسخگو باشه. اون شما رو به خاطر چشم و ابروتون استخدام نکرده. یا به خاطر سابقه درخشان شما یا اخلاق خوبتون.
پس قرار شد سریع عکسالعمل نشون ندیم. کمی آرامش و سکوت و بعد نظر من بیرون رو جویا بشیم. خوب من بیرون، توضیح بده لطفا" جریان چیه.
من بیرون میگه: خوب راستش درسته که بقول من درون، تو آدم اصولا" منضبطی هستی. تو کار خودت هم حرفهای هستی . اما واقعیت اینه که رئیست حق داره و تو اخیرا" کمی دیر سرکار حاضر میشی. این دیر حاضر شدن باعث شده که اون به نوعی صدمه ببینه. و این صدمه دیدن هست که باعث ناراحتی اون شده. اون با تو هیچ خصومتی نداره.
برای تائید سخنان و نظرات من بیرون باید به ضمیرخودآگاهمون توجه کنیم. از اون کمک بگیریم. چون ضمیرخودآگاه ما در زمان حال حضور داره. همونطور که میدونید ضمیرخودآگاه شامل حواس پنجگانه و ارتعاشات فکری ما هستند. پس یه بررسی کوچک و بدون غرض ورزی به ما نشون میده که اوه آره واقعا من دارم دیر سر کارم حاضر میشم. حق با اون رئیس بیچاره هستش.
یا یه مثال دیگه میزنم. ناخواسته از چراغ قرمز عبور میکنید. پلیس شما رو نگه میداره و بهتون میگه که مدارکتون رو بدید تا لطف کنه و واستون قبض جریمه صادر کنه.
اینجا من درون سریع میپره وسط. شروع میکنه به حرف زدن. که سرکار، لطفا ننویس. جریمه نکن منو. من تا به حال خلاف نکردم. جون مادرت سرکار، پرونده رانندگی من کاملا" سفیده. این کاملا" بی انصافی هستش. ننویس سرکار.
اما من بیرون میگه: خوب محمد این آقای پلیس حق داره. تو هرچقدر هم که راننده خوبی بوده باشی الان یه خطا مرتکب شدی. چراغ قرمز رو رد کردی. این یعنی اینکه باید جریمه بشی. ضمنا" این جریمه فعلی تو بابت اشتباه وخطای فعلی تو هستش. تو نباید این رو به عنوان یک برچسب بر روی تمام کارهات بزنی.
متاسفانه ما به همه چیز برچسب میزنیم. وقتی یه خطایی رو مرتکب میشیم اونوقت سریع میخواهیم یه برچسب روش بزنیم. در واقع این کارو، من درون انجام میده. سریع میخواد بگه پس که اینطور، یعنی تو فکر میکنی که من واقعا آدم خلاف کاری هستم. یعنی تو فکر میکنی که من آدم بی انضباطی هستم. یعنی تو میگی اصولا من آدم دروغگویی هستم.
در حالی که اصلا این طور نیست. تو اون لحظه و فقط در اون شرایط خاص یه اتفاقی افتاده و قرار نیست ادامه داشته باشه یا اصلا به این معنا نیست که کل زندگی ما بر اساس اون یه مطلب پایه ریزی شده باشه.
پس وقتی کسی از شما انتقاد میکنه اول کمی سکوت کنید. بلافاصله جواب ندید. بزارید من درونتون بخوابه. ساکت بشه. وقتی من درونتون آروم شد برید سراغ من بیرون و ازش بخواهید که موضوع رو تجزیه تحلیل کنه نه اینکه استدلال کنه. یادتون باشه که تجزیه و تحلیل با استدالال فرق داره.
من درون همش داره استدلال میکنه. من این هستم. من این بودم. من این کارهارو کردم. چون من این جوری بودم. چون من این مدلی هستم.و الی اخر.
اما من بیرون تجزیه و تحلیل میکنه. بررسی میکنه شرایط فعلی ما رو و بعد نظر میده.
میگه که خوب الان واقعیت اینه که شرایط تو این جوری هستش. الان تو این کارو کردی و منطق و عقل و قانون میگه که این کار تو اشتباه هستش. پس این انتقاد رو باید بپذیری. تو باید عذرخواهی کنی و مراقب باشی دیگه این اشتباه رو تکرار نکنی.
بعد بابت اشتباهی که کردیم عذرخواهی کنیم. و طرف رو متقاعد کنیم که دیگه با اشتباهمون باعث دلخوری اون نخواهیم شد.
رفتار و گفتار مون رو تغییر بدیم. اگه دیر سرکار حاضر میشیم مراقب باشیم. کمی زودتر بریم سرکارمون. اگه اشتباه داریم مراقب باشیم و با حضور درزمان حال سعی کنیم اشتباهتمون رو به حداقل برسونیم. همیشه از دیگران طلبکار نباشیم.
یادمون باشه که دیگران با ما دشمنی ندارن. دیگران بدی ما رو نمیخوان. اونا گاهی اوقات فقط نظرات خودشون رو ابراز میکنن اونم بر اساس مشاهداتشون از رفتار بیرونی ما.
هیچ پدرو مادری با فرزندش دشمنی نداره.
هیچ مدیر و رئیس شرکتی با کارکنان خودش که دارن واسش کاراشو انجام میدن دشمنی نداره.
هیچ پلیس راهنمائی و رانندگی، با راننده ها دشمنی نداره.
کائنات با آدمها دشمنی ندارن تا زمانی که اونا مرتکب خطا و اشتباهی بشن. اونوقت کائنات بازتاب اشتباهات ما رو در قالب رفتار دیگران بهمون گوشزد خواهند کرد.
در زمان حال باشید و روی رفتارتون اشراف لحظه به لحظه داشته باشید تا با کنترل رفتار و نظارت کامل روی اونها اجازه ندید که دیگران شما رو سرزنش و یا احیانا باعث تحقیر شما بشن. این خود ما هستیم که با رفتارمون اجازه میدیم دیگران گاهی ما رو تحقیر کنن. سرزنش کنن. وارد حریم خصوصی ما بشن. به من درون بی احترامی بشه.
ما با رفتار متکی بر من درون باعث میشیم دیگران نگاهشون نسبت به ما عوض بشه. اعتمادشون از ما سلب میشه.اونوقت اونها بیرون ما رو میبینن نه درون مارو[...]