آیا اتفاقات به ظاهر ناگوار، واقعا" بد هستند؟
باید گفت که خوشبختانه در کائنات اتفاق بد وجود ندارد! هرچه هست رویداد خوب است. اما گاهی اوقات کائنات برای متوقف کردن ما، مجبور میشود از رویدادی به ظاهر ناخوشایند استفاده کند. چون رویدادهای خوب برای ما آدمها در زندگی به مانند چراغ سبز است. در حالی که رویدادهای به ظاهر ناخوشایند، حکم چراغ قرمز را دارند.
ما از آینده خود اطلاعی نداریم و فقط میتوانیم با سخنان، افکار و احساسات خوب و مثبت خود، روند کیفیت اتفاقات زندگی خودمان را خوب رقم بزنیم. همین.
اما کائنات اشراف کامل بر روی زندگی حال و اتفاقات گذشته و آینده ما دارند. کائنات روند زندگی ما را تحت کنترل دارند و آنرا با دقت مانیتور میکنند. وقتی ما حامل سخنان، افکار، و احساسات منفی بوده باشیم،آنگاه در مسیر اشتباه قرار گرفته ایم.
کائنات وقتی ببیند که ما از مسیر درست و اصلی خارج شدهایم، آنگاه خود دست به کار میشود. مانند رانندهای که قوانین راهنمائی و رانندگی را به شدت زیر پا میگذارد. آنگاه پلیس مجبور خواهد شد به شیوه خود وی را متوقف نماید تا بیشتر از این به خود و دیگران صدمه وارد نکند. (هر جریمه، نتیجه و بازتاب اعمال ماست تا جلوی تکرار اشتباهات ما گرفته بشود).
رفتار کائنات هم با ما چنین است. اگر رویداد به ظاهر ناخوشایندی مانند تصادف، بیماری، به سرقت رفتن اتومبیل، گم شدن بعضی از وسایل، خراب شدن اتومبیل در جاده، و هزاران مورد دیگر که ممکن است در زندگی هریک از ما پیش بیاید. تمام آنها نشانه هستند. نشانه هایی از دست به کار شدن کائنات برای اینکه ما بیشتر از آن در مسیر اشتباه قرار نگیریم و بیشتر از آن به خود و دیگران صدمه نزنیم.
شاید بتوان گفت، هر عملی که با قوانین کائنات خداوند مغایرت داشته باشد گناه محسوب میشود. یا هر عملی که موجب وارد شدن صدمه به خود یا دیگران بشود، گناه خواهد بود.
با این حساب، حتی انداختن زباله در کوچه و خیابان هم میتواند گناه محسوب شود. و قسمت جالب داستان اینجاست که هر گناهی یک مجازات مخصوص از طرف کائنات برای ما به همراه دارد.
اما باز هم این مجازات نیست. بلکه یک اهرم ترمز است. وقتی ما به یک مدت طولانی در یک مسیر خطا قرار میگیریم و خودمان هم میدانیم که این راهی که در حال طی کردن آن هستیم اشتباه (گناه) است، و باز همچنان در ادامه آن اصرار داریم، آنگاه کائنات دست به کار میشود و جلوی حرکت ما را میگیرد.
ما خودمان در درون خودمان بهتر از هر کسی میدانیم که داریم چه کار میکنیم. دیگران فقط ظاهر زندگی و کارهای ما را میبینند. اما این خود ما هستیم که به درستی میدانیم در چه مسیری حرکت میکنیم.
با این حساب هر رویداد به ظاهر ناگواری در اصل یک اهرم ترمز است برای اینکه ما بیشتر از آن ادامه ندهیم. حالا چه چیزی را ادامه ندهیم، آن را دیگر هر کسی خودش بهتر از همه میداند!
برای روشن شدن مطلب لطفا" به این مثال توجه بفرمائید:
کودکی چهار دست و پا خودش را به وسط حیاط رسانده است. به کنار حوض میرود. نزدیک شده و با دیدن درخشش آب به طرف آن جذب میشود. کمی بعد نزدیک تر شده و دستانش را به سمت آب دراز میکند.
همین طور که مشغول بازی است به یک مرتبه تعادل خودش را از دست میدهد و به داخل حوض سقوط میکند.
مادر در آشپزخانه مشغول آشپزی است. صدای تلویزیون هم زیاد است. اصلا" متوجه عدم حضور کودک نمیشود. حتی صدای افتادن او داخل حوض و گریههایش را هم نمیشنود.
کودک در حال دست و پا زدن در حوض است که ناگهان خانم همسایه زنگ در خانه را به صدا در میآورد. مادر از آشپزخانه حرکت کرده و برای باز کردن درب به حیاط میآید. اما با دیدن کودکش در وسط حوض، وحشت زده به سمت او حرکت میکند. کودک را از داخل آب بیرون میکشد و او را از مرگ حتمی نجات میدهد.
نمیخواهم احساسات شما را تحریک کنم. آن کودک زنده میماند اما مادر وی، گویا یک بار جان به جان آفرین تسلیم کرده و دوباره زنده میشود.
پرده دوم این نمایش را ببینیم:
کودک از جلوی چشمان مادر دور میشود. خودش را به حیاط رسانده و نزدیک حوض آب میشود. مادر متوجه عدم حضور کودک شده و سریع خودش را به حیاط میرساند. (چون اشراف لحظه به لحظه به روند رویدادهای زمان حال دارد). در حالی که کودک دستانش را داخل حوض آب کرده و با آب بازی میکند او را بغل کرده و از حوض دور میکند.
کودک شروع به گریه و زاری میکند. به نوعی میگوید، ای مادر سخت دل، برای چه نمیگذاری من بازی کنم. بازی کردن با آب چقدر لذت بخش است. مادر اجازه بده من بازی کنم. تو چطور مادری هستی که راضی نیستی کودک تو از بازی کردن لذت ببرد و شاد باشد!
اما مادر به اندکی گریه و بی تابی کودک توجهی نمیکند و او را از حوض دور میکند. برای چه این کار را میکند. مگر مادر دوست دارد ناراحتی و گریه کودک دلبندش را ببیند؟
اتفاقا" چون مادر، فرزند دلبندش را دوست دارد او را از حوض دور میکند. او راضی میشود اندکی کودکش گریه و بی تابی کند اما اتفاق غیرقابل جبرانی را شاهد نباشد. این دوست داشتن، مهر و محبت و علاقه واقعی است.
اتفاقات و حوادث زندگی ما هم چنین هستند. خداوندی که مهربان تر از پدرو مادر است برای ما، همیشه مراقب ماست. اتفاقات به ظاهر ناگوار در دل خود خیری بزرگ دارند که ما از آن قطعا" بی اطلاع هستیم.
مثلا" یکی از دوستان من قرار بود به مسافرت برود. چند روز قبل از مسافرت تصادف کرد. یک اتومبیل از پشت سر به او زد. او هم از جلو به یک اتومبیل دیگر زد. دیگر خودتان تصور کنید چه وضعیتی پیش آمده است.
این اتفاق به ظاهر رویداد ناخوشایندی محسوب میشود. اما اینطور نیست. اگر ما از اتفاقات و حوادث آینده اطلاع داشتیم قطعا" متوجه میشدیم که در این مسافرتی که قرار بود این دوست من داشته باشد خطرات جبران ناپذیری وجود داشته است.
کائنات با علم و آگاهی از اتفاقات و رویدادهای آینده، مانع ادامه کار ما میشود. کائنات به خوبی میداند که اگر این دوست من به آن مسافرت میرفت چه خطری در کمینش بود. لذا با یک تصادف، کاری میکند تا این دوست من حداقل تا دو هفته نتواند اتومبیل خود را جا به جا کند.
کائنات به زور و اجبار جلوی اشتباه ما را میگیرد. اما گاهی اوقات ما شاکی میشویم. از زمین و زمان گله و شکایت میکنیم. این چه وضعی است. همش بد بیاری. همش تصادف. همش ضررو زیان.
هرگز این طور فکر نکنید. هر اتفاق به ظاهر ناخوشایندی در دل خود برای شما خیری بزرگ در بر دارد. به کائنات اعتماد کنید.
ما نمیتوانیم اتفاقات آینده را پیش بینی کنیم. پس باید به کائنات اعتماد کنیم. هر بیماری، هر تصادف، هر رویدادی به ظاهر بد، در آخر به نفع ما تمام خواهد شد.
وقتی رویدادی به ظاهر ناخوشایند برایتان رخ داد صبور باشید. سکوت کنید و تسلیم باشید. تسلیم کائنات باشید. در تسلیم آرامش هست. تسلیم یعنی راضی بودن به خواست و مشیت کائنات خداوند. کائناتی که خداوند خلق کرده و خود آن را مانیتور میکند.
پس از هر رویداد هر اتفاق به ظاهر ناخوشایندی هرگز نباید از واژه "چرا" استفاده کنیم.
هرگز از وازه چرا استفاده نکنید. زیرا این چرا به معنی اعتراض است و کائنات به شدت با اعتراض مخالف هستند. راضی و تسلیم محض باشید تا آرامش را احساس کنید.
کامیابی و رستگاری در تسلیم شدن و رضایت محض در برابر قوانین کائنات خداوند است. وقتی رضایت داشته باشی آنگاه خوشنود خواهی بود. خوشحال خواهی بود. آرامش خواهی داشت. آنگاه خواهی دید که این اتفاقات به ظاهر ناخوشایند در دل خود چه ارمغان ارزندهای برای تو داشته است.
فقط باید به کائنات خداوند اعتماد کنی و همیشه راضی و سپاسگزار باشی.
تا زمانی که شما راضی و خوشنود باشید روند اتفاقات به نفع شما پیش خواهد رفت. اما فقط کافیست که از در اعتراض و ناسپاسی و گله و شکایت بر بیائید آنگاه به نوعی با کائنات رو در رو شده اید.
وقتی از واژه چرا استفاده کرده و لب به اعتراض میگشائید آنگاه کائنات هزارو یک دلیل برای این اتفاق برای شما ردیف میکند.
چرا این تصادف برای من رخ داد. چرا من؟
کائنات هم هزارو یک دلیل بر این اعتراض پش روی ما قرار میدهند؟
چون تو بی عرضه هستی. چون حواس پرت هستی. چون اشتباهات زیادی داشتی. چون تو بی لیاقت هستی. تو شایسته تجربه اتفاقات خوب را نداری!
به این ترتیب با اطلاعاتی که ضمیرناخودآگاه ما دریافت میکند به این باور میرسد که واقعا" ما یک آدم بی لیاقتی هستیم و باید هر لحظه یک حادثه ناگوار را تجربه کنیم[...]