من عنوان موضوع این مطلب را، چگونه انتقاد پذیر باشیم قرار ندادم، زیرا این جمله ممکن است برای خیلیها خوش آیند نباشد. یعنی چه که ما همیشه باید انتقاد پذیر باشیم! یعنی دیگران هرچه دلشان خواست به ما بگویند و هر کاری دلشان خواست انجام بدهند و ما فقط پذیرا باشیم. نه اصلا" منظورم این نیست.
لذا به همین خاطر برای اینکه شما با خیالی آسوده تر این مطلب را بخوانید، نام آن را گذاشتم چگونه اشتباهات خود و انتقاد دیگران را مدیریت کنیم؟ یعنی اینکه ما با چه روشی میتوانیم کاری کنیم که نه تنها اشتباهاتمان تکرار نشوند بلکه آن اشتباهات موجب صدمه دیدن خودمان و دیگران نشده و باعث بروز توبیخ، سرزنش، یا احیانا" توهین و تحقیر نشوند.
ما یک من درونی داریم و یک من بیرونی.
من درونی ما همان کسی هست که ما دوست داریم باشیم و فکر میکنیم که هست. اما من بیرونی دقیقا" همون کسی است که همین الان هست.
من درونی را ما میبینیم و من بیرونی را دیگران میبینند. به عبارتی من بیرونی ما، شکل ظاهری عمل کرد ما محسوب خواهد شد. حرف زدن، رفتار، نوع لباس پوشیدن و آرایش و هر چیزی که از بیرون مشخص میباشد را من بیرون میگویند.
من درون و من بیرون همیشه با هم در جدال هستند. اما دلیل این کشمکش و جدال چیست؟
همواره یک تصور و باوری ما از خودمان در درونمان داریم و فکر میکنیم که ما آن هستیم و برمبنای آن، از دیگران انتظار رفتار و عکس العمل داریم.
در حالی که دیگران یک بینش و نگاهی از بیرون به ما دارند. آن نگاه و بینش و باور آنها بر مبنای همان چیزی هست که از رفتار بیرونی ما میبینند. یعنی همان من بیرونی ما.
آنها بر اساس آن من بیرونی نظر میدهند. به نظر آنها، ما همان من بیرونی هستیم. بر مبنای همان با ما رفتار میکنند. آنها من درونی را نمیبینند.
من درونی و من بیرونی ما همیشه با هم در جنگ هستند.
من درونی میگوید، من این هستم و من بیرونی میگوید نه تو این نیستی، تو همان کسی هستی که دیگران میبینند. (که البته واقعیت هم همین است).
به همین خاطر وقتی دیگران بر مبنای آن من بیرونی، با ما رفتار کردند، آنگاه به من درونی بر خواهد خورد. ناراحت میشود چون به نظر او در حقش اجهاف و بی عدالتی رخ داده است. ناراحت و غمگین و افسرده میشود.
ضمنا" زور من درونی به من بیرونی نمیرسد. چون دیگران من درونی ما را نمیبینند. من درونی را فقط خود ما میبینم. دیگران به آن هیچ دسترسی ندارند.
اغلب دلخوریها و سو تفاهمها به همین خاطر رخ میدهند. وقتی دیگران نسبت به ما اظهار عقیده کردند و نظر واقعی خودشان را بر اساس یافتههای بیرونی ما اظهار نمود آنگاه به ما بر میخورد. مقاومت میکنیم. میگوئیم نه من این نیستم. شما دارید در مورد من اشتباه قضاوت میکنید.
اما دیگران هم به شدت روی عقیده خودشان ایستادگی میکنند. آنها هم مقاومت میکنند. چون بر اساس مشاهدات بیرونی خودشان نظر میدهند و تصمیم میگیرند.
اما اکثر اوقات این من بیرون هست که برنده این مبارزه خواهد شد. در آخر من درون کوتاه میآید. اما این کوتاه آمدن باعث سرخوردگی میشود. باعث شکسته شدن باور ما خواهد شد. عزت نفس ما پائین خواهد آمد. چون ما بر اساس تصاویر و باورهای درونی خودمان زندگی میکنیم، نه آن باوری که دیگران از ما دارند.
ما به باورها و نگاه دیگران هیچ دسترسی نداریم. نمیدانیم که که دقیقا" آنها از ما چه تصوری دارند . لذا نمیدانیم که آنها دقیقا" دوست دارند ما چه شکلی باشیم یا چگونه رفتار کنیم!
اما ما از درون خودمان آگاهی داریم. میدانیم چه هستیم. میدانیم چه میخواهیم. میدانیم در چه زمینی ایستادهایم. زمین باتلاقی و یا زمین خشک.
در بیابان هستیم یا در جنگل. ما خودمان از درون خودمان آگاهی داریم.
به همین خاطر هست که در مقابل نظر دیگران واکنش نشان میدهیم. نظر و عقیده آنها را که در اصل بر اساس من بیرونی خود ما میباشد را قبول نکرده و مقاومت میکنیم. و این مقاومت منجر به جنگ و در نهایت شکستن خواهد شد.
در این جنگ اگر من درونی پیروز بشود، همه چیز ایده آل خواهد بود. اما وقتی من بیرونی برنده شد آن وقت علاوه بر اینکه آن دلخوری سر جای خودش پابرجاست بلکه یک سرخوردگی و عقده روانی هم به آن اضافه خواهد شد.
اکثر اوقات ما نمیخواهیم بپذیریم که من بیرونی برنده بشود. برنده شدن من بیرونی را به نوعی برای خودمان، کسر شان تلقی میکنیم. میگوئیم نه این من نیستم. من همان هستم که در ذهن خود به تصویر کشیدهام. در حالی که واقعا" ما آن کسی هستیم که من بیرونی میگوید چون آن بازتاب و آینه من درونی است و باور و پذیرش این موضوع کمی دشوار است.
من بیرونی تمام مشخصات اکنون ما را ارائه مینماید. در حالی که من درونی همان کسی که در گذشته بودیم و یا در آینده خواهیم بود را به ما نشان میدهد. آن کسی را نشان میدهد که ما دوست داریم باشیم نه آن کسی که هستیم.
با این حساب، حق با من بیرونی است. باید حق را به او داد. چون او در زمان حال قرار دارد. مردم بر اساس زمان حال با ما برخورد و قضاوت میکنند. مردم از گذشته و آینده ما اطلاع دقیق و کاملی ندارند. مردم همان کسی را که در حال حاضر برایشان قابل دیدن است مورد انتقاد و یا پذیرش قرار خواهند داد.
حال ما با تائید به آنها بگوئیم که در مورد ما اشتباه میکنند. من آن آدمی که شما فکر میکنید نیستم. من در گذشته افتخارات زیادی کسب کرده ام. من در مدرسه و دانشگاه نمرات خوبی کسب کرده ام. رانندگی من عالی است. من میهمان نواز هستم. من بذله گو و خوش مشرب هستم. من و الی آخر...
شوربختانه دیگران نه این ها را میدانند و نه میبینند.
این موضوع بسیار مهم است که بدانیم آنها همین الان ما را مشاهده میکنند. چون مشاهدات آنها در مورد ما، دقیقا" مربوط به زمان حال ما میشود.
لذا همان چیزی که هم اکنون در حال رو کردن آن هستیم مهم است. نه آن چیزی که قبلا بودیم یا در آینده احیانا"خواهیم بود.
پس بیائید من درونی خودمان را آرام کنیم. به او بگوئیم که تو برای شخص من کار میکنی. تو تحت نظر شخص من هستی. تو اصلا" نباید با من بیرونی کاری داشته باشی. اجازه بده او کار خودش را انجام بدهد و تو هم کار خودت را بکن.
تو بعدا در خفا و پنهانی نظرات خودت را فقط به خودم بگو. تو نباید با دیگران ارتباط داشته باشی. تو کاملا" خصوصی و سِکرِت هستی. دیگران نباید به تو دسترسی داشته باشند.
بعد از آرام کردن من درونی و به عبارتی خوابانیدن او، باید برویم سراغ من بیرون.
به او بگوئیم که خوب حرف حساب تو چیست؟ حالا به شکلی واضح و روشن بیان کن.
سپس وی شروع به حرف زدن و اظهار عقیده خواهد نمود. او دقیقا" همان مطالبی را خواهد گفت که در ما وجود دارد و دیگران به وضوح میبینند. همان چیزهائی که الان ما هستیم. او در مورد زمان حال و اکنون صحبت میکند و نظرش هم کاملا درست میباشد چون بر اساس مشاهدات واقعی وجود بیرونی ماست.
نمیخواهم بگویم که نظر من درونی اشتباه است. اما نظر من درونی بیشتر یک تئوری و نظریه است تا یک واقعیت قابل مشاهده در بیرون.
نظرات و تئوریهای او میتواند در آینده به من بیرونی منتقل بشود. اما الان آن چیزی که وجود دارد من بیرونی است. دیگران در حال مشاهده من بیرونی هستند نه من درونی.
لذا باید بر اساس نظرات من بیرونی رفتار کرده و با دیگران ارتباط برقرار نمائیم.
به من بیرونی احترام بگذارید. نظراتش را سریع رد انکار یا رد نکنید. اجازه بدهید او هم برای خودشون محلی برای عرض اندام داشته باشد. او حرف بدی نمیزند.
او میگوید اگر دیگران تو را شلخته میدانند، نباید دلخور بشوی چون واقعا" شلخته هستی. چون آنها به وضوح میبینند که تو شلختهای. چون لباس هایت را در کمد لباست آویزان نمیکنی و هر کجای اتاق که شد همان جا پرت میکنی. اگر این نشانه شلختگی نیست پس نشانه چیست؟
یا مثلا وقتی میگویند که تو آدم با انضباطی نیستی نباید ناراحت بشوی. با یک نگاه گذرا به وضعیت زمان حال خودتان، متوجه خواهید شد که من بیرونی اشتباه نمیکند. آنگاه باید قبول کنید چون واقعا آدم مرتب و منضبطی نیستید. چرا که این کار را با دیر حاضر شدن در محل کار یا سر کلاس درس به خوبی نشان میدهید.
من درونی میگوید من اصولا آدم با کلاس و منظمی هستیم. این وصلهها به من نخواهد چسبید. من درونی همیشه نکات مثبت ما را میبیند و به ما گوشزد میکند. میگوید تو این هستی. نه آن کسی که دیگران ابراز میکنند. آنها اشتباه میکنند. آنها میخواهند تو را ضایع کنند.
اما من بیرونی میگوید که تو واقعا" غیر منظم هستی. چون دیر سر کار یا سر کلاس حاضر میشوی. خوب باید بپذیری چون دیگران در حال مشاهده این شرایط و وضعیت فعلی تو هستند. چطور از من انتظار داری که این موضوع را پنهان کنم. اینها سخنان منطقی و واقعی، من بیرونی است.
خوب همانطور که میبینید دیگران بر اساس من بیرونی ما در مورد ما قضاوت میکنند. پس باید چه کرد؟. چگونه من درونی و من بیرونی را باهم هماهنگ کنیم تا این کشمکشها وجود نداشته باشد.
باید در زمان حال باشیم تا بتوانیم سخنان من بیرونی را فهمیده و با آن هماهنگ بشویم. زمان گذشته و آینده متعلق به من درون است . منظور این نیست که من درون اصلا" با زمان حال کاری ندارد، چرا در زمان حال هم حضور دارد اما او همیشه متاثر از گذشته و آینده ما است. بیشتر دوست دارد به مستندات گذشته و آینده در مورد ما اشاره کند.
لذا با بودن در زمان حال میفهمیم که من بیرون چه میگوید. من بیرون میگوید که تو اخیرا" دیر در محل کار خود حاضر میشوی و این یک اشتباه است. مدیر و رئیس شرکت، از این بابت ناراحت و دلخور است.
یا مثلا" دانش آموزی را تصور کنید که دیر به مدرسه میرود [...]