راستش من زیاد با این موضوع موافق نیستم به این دلیل که هیچ شخص عصبانی در هنگام خشمگین شدن به نیّت صدمه زدن به طرف مقابل، درگیر نمیشود. بلکه میخواهد احساس منفی درونی خودش را تسکین بدهد.ناراحت است. همین.
به همین دلیل شخص عصبانی ابتدا صحبت میکند. که گاهی طرف مقابل کمی آرامتر است و این بگو مگو به زودی خاتمه پیدا میکند.
پس اگر شخص عصبانی با نیّت صدمه زدن شروع به دعوا میکند چرا وقتی طرف مقابلش آرام گرفت و از ادامه دعوا خودداری نمود دیگر ایشان هم از ادامه دادن دعوا خودداری میکند؟ پدر کشتگی که با هم ندارند!
لذا نمیتوان گفت که شخص عصبانی با نیّت صدمه زدن وارد عمل میشود بلکه قصد دارد تا احساس منفی و طوفان درونی خودش را آرام نماید.
اما نکته بسیار جالب توجهی در این بین وجود دارد که معمولا" به آن کمتر توجه میشود.
به قول روانشناسان با اینکه خشم یک احساس است اما سوال این است که این احساس منفی چرا و چگونه بوجود میآید و چگونه میتوان آنرا کنترل نمود؟
اولا" لازم است بگوییم که خشم خود بازتاب افکار و احساس منفی میباشد.
یعنی تا زمانی که شخصی دچار افکار آشفته و نا آرام نشود احساس بدی در او بوجود نخواهد آمد تا باعث ایجاد خشم شود.
تا زمانی که شما آرام باشید هرگز احساس خشم در شما بوجود نخواهد آمد. نمونههای زیادی میتوان نام برد. مثلا" بارها ممکن است برای خود شما هم اتفاق افتاده باشد که شخصی ناگهان جلوی اتومبیل شما پیچیده است و یا اینکه هنگام ترمز و توقف مکرر در ترافیک، از پشت سر، سپر به سپر به اتومبیل شما زده و در آن هنگام شما چقدر بی خیال و آرام بودهاید.
سرنشین همراهتان به شما اعتراض کرده که یکی از پشت زده به ماشین، شما چرا عکس العمل نشان نمیدهی؟
و شما با خونسردی گفته اید: چیزی نشده که. بیخیال.
حال برعکس این حالت را در نظر بگیرید. زمانی که شما افکار ناآرامی داشتهاید و در نتیجه آن، یک احساس منفی در شما ایجاد شده است.
در این هنگام شما فقط نیاز به یک استارت دارید تا خشم خود را بروز بدهید.
تصور کنید در پشت چراغ قرمز در چهار راه توقف کردهاید. چراغ سبز میشود و شما تا میخواهید حرکت کنید، اتومبیل کناری شما که قصد دارد گردش به چپ نماید با سرعت از جلوی شما پیچیده و عبور میکند.
در این هنگام شما مجبور میشوید که یک لحظه ترمز بگیرید و توقف کنید، با وجود اینکه چراغ سبز است و راه برای شما باز است.
در این هنگام شما به شدت عصبانی شده و از پنجره خودروی خود ممکن است عباراتی ناپسند را بدرقه راه وی نمائید.
پس همانگونه که ملاحظه میکنید تا زمانی که احساس ما آدمها به هر دلیلی خراب نشود هرگز خشمگین نمیشویم.
افکار منفی، ایجاد باورهای منفی خواهد نمود. نوع نگاه ما به هر موضوعی بصورت اتوماتیک ایجاد یک تصور و باور خواهد نمود. و آن تصور و باور براحتی احساس مثبت یا منفی در ما ایجاد خواهد کرد.
با بوجود آمدن احساس مثبت یا منفی، رفتاری مثبت یا منفی هم از ما سر خواهد زد.
گاهی اوقات دو نفر که هر دو از افکار و احساسات منفی برخوردار هستند با هم درگیر میشوند.
در اینجا کار کمی مشکل تر خواهد بود زیرا که هر دو طرف به خشمگین شدن و زیاد تر شدن انگیزه برای ثابت کردن حقانیت خویش بیشتر تلاش خواهد نمود.
در اینجا هم هیچ یک قصد صدمه زدن به یکدیگر را ندارند. اما وقتی که هر دو طرف در حال ادامه دادن ماجرا باشند آنوقت طرفین از اهرمهای قوی تر استفاده خواهند کرد.
مثلا" وقتی که ردّ و بدل کردن چند کلمه حرف جواب نداد طرف شروع به داد و فریاد میکند. به امید اینکه طرف مقابل کوتاه بیاید. اما وقتی طرف مقابلش هم داد و فریاد راه انداخت آنگاه نوع حربه و اهرم باید تغییر کند.
لذا شخص شروع به فحاشی میکند. اگر طرف مقابل هم مقابله به مثل نماید دیگر حرف و داد و بیداد موثر نبوده و باید از اهرم فیزیکی استفاده شود.
گاهی اوقات درگیری فیزیکی بین دو طرف با دست به یقه شدن شروع میشود و یکی از طرفین کوتاه آمده و قضیه خاتمه پیدا میکند.
اما گاهی اوقات کوتاه آمدنی در کار نیست و هر دو طرف ناراحت هستند. درونی طوفانی و ناآرام دارند و با حرف و گفتگو آرام نمیشوند.
در اینجا شروع به زدو خورد میکنند که به قول روانشناسان، این رفتار، پرخاشگری نامیده میشود که بازتاب آن احساس منفی، خشم است.
اما هنوز هم هیچ یک از طرفین قصد صدمه زدن به یکدیگر را ندارند و فقط میخواهند حقانیت خود را به دیگری به اثبات برسانند.
در این گونه مواقع گاهی شخص از قفل فرمان یا چوبدستی استفاده میکند.
معمولا" این کار برای ترساندن طرف مقابل انجام میگیرد و اگر این موضوع همچنان ادامه پیدا کند دیگر زد و خورد هم بوجود خواهد آمد و کار به صدمه زدن به یکدیگر خواهد انجامید.
بعد از دعوای این دو نفر، وقتی از آنها سوال میکنی که چرا با چوب دستی به سر طرف مقابل زدی و سر وی را شکستی؟
میگوید: اصلا" تو حال خودم نبودم و به جان مادرم نمیخواستم بزنم.
بعضی از روانشناسان بالینی معقتد هستند که این حرف درست نیست و شخص ضارب کاملا" به کار خود آگاهی داشته است.
اما این اتفاقات ممکن است برای هر یک از ما بوجود آمده باشد. و گاهی سر موضوعی عصبانی شده باشیم. ما که از کُره مریخ نیامدهایم که با دیگران متفاوت باشیم.
همه به خوبی میدانیم که در اینگونه مواقع به هیچ عنوان شخص با نیّت و قصد آسیب رساندن شروع به درگیری نمیکند. ( هیچ کسی با دیگری پدرکشتگی ندارد).
حتی زمانی که منجر به کتک کاری میشود باز هم طرف قصد دارد به طرف مقابل اثبات کند که مثلا" گوساله نیست.( خیلی معذرت میخواهم).
طرف مقابل داد زده: آی گوساله مگه کوری؟!
و سر این یک عبارت ساعتها در خیابان درگیر بودهاند و ایشان حتی به قیمت زد و خورد و کتک کاری قصد داشته به طرف مقابل خود ثابت کند که ایشان آدم هستند و گوساله نیستند.
خوب مگر ریخت و قیافه من نشان از آدم بودن من نمیدهد. مگر من شبیه گوساله هستم. چرا باید در اثبات آن این همه تلاش کنم. اصلا" شما به من بگوئید، گوساله. خوب من که خود به خوبی آگاه هستم که آدم هستم. پس چرا باید ناراحت و خشمگین بشوم؟
ضمنا" ریخت و قیافه که مهم نیست رفتار آدمی است که ثابت میکند کسی واقعا آدم هست یا خیر.
اجازه بدهید تا همینجا به این قسمت اکتفا کنیم و بپردازیم به این موضوع که حال باید چه کار کنیم تا خشمگین نشویم که کارمان احیانا" به زد و خورد نکشد؟
همانطور که میدانید هر اتفاقی که در زندگی ما رخ میدهد به خاطر افکار و احساسات مثبت یا منفی ماست.
یعنی به زبان آوردن سخنان ناپسند تا حرکات فیزیکی زشت، همگی ناشی از افکار و احساس منفی هستند.
اساس سخن این وبلاگ (احساس آرام) آن است که همواره احساس خوبی در خود ایجاد نمائیم.
هرگز اجازه ندهید احساس شما خراب بشود.
شنیدن بعضی صداها یا جملات موجب میشود که احساس ما خراب بشود.
دیدن بعضی صحنهها و تصاویر موجب میشود تا ما احساس وحشت یا نا امیدی و تاثر بیش از حد نموده و احساس بدی در ما بوجود بیاید.
سخن گفتن در مورد بعضی موضوعات و با بعضی از اشخاص باعث خواهد شد که ما احساس بدی پیدا کنیم.
خوردن و نوشیدن بعضی از چیزها موجب خراب شدن حال ما میشود.
رفتن و اقامت در بعضی از اماکن و جاها موجب خراب شدن حال ما خواهد شد.
بعضی از اتفاقات ناخواسته حال و احساس ما را دگرگون میکنند.
با تفکر و اندیشه به کارهایتان بپردازید.
از کوچکترین و کم اهمیت ترین کارهایتان گرفته تا بزرگترین و مهمترین آنها را با اندیشه و تفکر و آینده نگری انجام بدهید.
اینها نیاز به تمرین دارند. ممکن است کسی عادت نداشته باشد که قبل از انجام کاری فکر کند. حتی عادت ندارد قبل از سخن گفتن اندیشه نماید و هر آنچه که به توک زبان مبارکش میرسد نثار طرف مقابل میکند.
تَرک این عادتهای زشت نیاز به زمان و تمرین دارد. به یکباره امکان تغییر وجود ندارد. اینها را من میپذیرم و به شما حق میدهم. اما تمرین کنید.
هر چیزی که احساس شما راخراب میکند از آن اجتناب و دوری نمائید.
تا زمانی که احساس شما خراب نشده باشد هرگز اتفاق بدی را تجربه نخواهید کرد.
باور کنید اگر احساس خوبی داشته باشید و حالتان خوب باشد اگر افکار آرام و با نشاطی داشته باشید حتی اگر کسی به شما توهین هم بکند شما خواهید خندید. شاید برایتان عجیب باشد اما حقیقت دارد.
در هنگامی که شما آرمش دارید هیچ چیزی نمیتواند شما را ناراحت و عصبانی نماید. چون آن عامل بیرونی به تنهائی قادر نیست حال شما را دگرگون کرده و باعث ایجاد واکنشی در شما بشود.
این احساس درونی شماست که منجر به ایجاد یک بازتاب میشود. شما زمانی پرخاشگر میشوید که درون ناآرامی داشته باشید.
این احساس درونی شماست که باعث میشود عصبانی بشوید. یا سخنی زشت به زبان بیاورید. یا درگیری فیزیکی ایجاد نمائید.
پس همیشه مراقب احساس خود باشید و کارهایی انجام ندهید که باعث خراب شدن احساس شما بشود.
در هنگامی که احساس خوبی ندارید رانندگی نکنید. راه نروید. از خانه بیرون نروید. خرید نکنید. گفتگو نکنید. به کسی زنگ نزید.
یقین داشته باشید که در این هنگام دست به هر کاری بزنید خراب از آب در خواهد آمد.
وقتی حستان خراب است طرف مقابل به شما میگوید، سلام عرض کردم حال شما چطوره؟
شما به تصور اینکه درحال دشنام دادن است به او چشم غره خواهید رفت و در دلتان جملهای هم نثارش میکنید. مرتیکه چَپَکی نگاه میکنه. انگار ارث پدرش پیش منه!
اما برعکس وقتی احساستان خوب است. طرف به شما تنه میزند، آنگاه شما مغذرت خواهی میکنید و موجب شرمندگی او میشوید.
طرف زده از پشت به اتومیل شما، طلق چراغ اتومبیل شما و خودش شکسته است آنگاه شما میخواهی حتی خسارت طلق شکسته او را هم بدهی.
( در اینجا خالی از لطف نیست که خاطرهای را برایتان تعریف کنم. در یک غروب پائیزی که زمین هم خیس بود، من برای گردش به راست مجبور شدم ترمز کرده و بایستم، ناگهان اتومبیلی از پشت سر زد به اتومبیل من. در همان تقاطع یک افسر پلیس هم حضور داشت. بلافاصله نزدیک شد و ما از اتومبیل هایمان پیاده شدیم. من نگاه کردم دیدم طلق چراغ خطر اتومبیل من شکسته است. افسر قصد اعمال قانون داشت به لحاظ اینکه آن راننده از پشت سر زده و قاعدتا" مقصر است. اما من اظهار نمودم که نیازی به جریمه نیست. من شکایتی ندارم. اشکالی ندارد. افسر راهنمائی و رانندگی کمی تعجب نمود و سوال برایش ایجاد شد که چه دلیلی میتواند داشته باشد که من از جریمه شدن جلوگیری کرده ام. از نگاه متعجب افسر راهنمائی متوجه شدم چه در ذهنش میگذرد. او به تصور اینکه احتمالا" من گواهینامه ندارم یا اتومبیلم بیمه یا معاینه ندارد، دست به این کار زده ام. لذا بلافاصله مدارکم را از جیبم خارج کرده و به سمتش گرفتم. اما ایشان از گرفتن مدارک امتناع کرد و اجازه داد که هردو عبور کنیم. خوب قطعا" من در آن هنگام احساس خوبی داشته ام وگرنه همین اتفاق کوچک میتوانست منجر به یک درگیری فیزیکی بشود. طرف عمدی نزده که، اصلا" مگه با من دشمنی داره که بخواد عمدی در کارش باشه؟!).
شاید به نظرتان خنده دار بیاید اما وقتی احساس خوبی دارید هیچ اتفاقی برای شما بد و ناخوشایند نخواهد بود. تمام رویدادها قشنگ و زیبا خواهند بود.
شما همه چیز را خوب خواهی دید. چون ما دنیای پیرامون خود را با چشم احساس می نگریم. احساس درونی خود که اگر خوب و آرام باشد آنگاه زندگی لذت بخش تر از آن چیزی خواهد بود که شما حتی تصورش را میکنید.
همیشه آرام و با نشاط باشید.
پایان